نردبان شکسته (چگونه نابرابری بر طرز فکر،زندگی و مرگ ما تاثیر می گذارد)
2,550,000 ریالنابرابری کُنشها و احساسات ما را بهشیوهای نظاممند و قابلپیشبینی و همینطور مکرر تحتتأثیر قرار میدهد؛ باعث میشود کوتهبین و مستعدِ هر گونه رفتار پرخطر شویم، و میل به قربانیکردنِ آیندهی امنمان برای لذتی آنّی افزایش یابد، باعث میشود میل بیشتری به تصمیمگیریهای متناقض داشته باشیم، به افکار عجیب باور پیدا کنیم و بهشکلی خرافاتی جهان را آنگونه ببینیم که میخواهیم باشد، نه آنگونه که هست. نابرابری ما را از هم جدا میکند و در جبهههایی قرار میدهد که نهتنها براساس درآمد، بلکه براساس ایدئولوژی و نژاد از هم تفکیک شدهاند، و بهاینترتیب اعتماد به یکدیگر را کاهش میدهد. نابرابری اضطرابآور است و باعث میشود از سلامت و شادیِ کمتری برخوردار باشیم.
فلسفه برای زندگی و دیگر موقعیت های حساس
2,250,000 ریالافلاطون نوشته است: «فضیلتها را با تمرین به دست میآوریم.» نمیتوانیم «درست مانند بیمارانی که بادقت به دکترشان گوش میکنند ولی هیچیک از کارهایی که به آنها گفته است را انجام نمیدهند، به نظریه پناه ببریم». فلسفه کارآموزی است؛ مجموعهای از تمرینهای روزانهی روانی و جسمی است که با انجامدادن آسانتر میشود. فیلسوفانِ یونانی اغلب بهعنوان استعاره از ورزشِ ژیمناستیک استفاده میکردند: درست همانطور که عضلاتمان را با تکرارِ تمرینات قوی میکنیم، «عضلات اخلاقی»مان را با تکرار تمرینات خاصی قوی میکنیم. بعد از کارآموزیِ کافی بهصورت طبیعی احساسی درست را در موقعیتی درست تجربه میکنیم و کارِ درست را انجام میدهیم؛ فلسفهمان به «عادت» تبدیل میشود و به چیزی دست مییابیم که رواقیون آن را «جریان خوب زندگی» مینامند.
جایی که عاشق بودیم
3,150,000 ریالعوامل حواسپرتی زیاد است. سعی میکنم فرای سروصدا با رایان صحبت کنم، ولی او بیشتر حواسش به من است. موفق شدهام هفده سال و هشت ماه و دو هفته و یک روز را بدون اینکه پسری بتواند زیادی به من نزدیک شود بگذرانم. به او میگویم که عاشق دیدن منظرهام و بعد در را با هل باز میکنم و بیرون میایستم. ما با ماشینها و فرای آنها، مزارع ذرت احاطه شدهایم. هیچ منظرهای بهجز اینها نیست. سرم را عقب میبرم و ناگهان مجذوب ستارهها میشوم. رایان دستپاچه پشت سرم میآید و من تظاهر میکنم که صور فلکی را میشناسم. به آنها اشاره میکنم و دربارهی هر کدام داستانی میسازم.
فکر میکنم که فینچ حالا دارد چهکار میکند. شاید دارد در جایی گیتار مینوازد. شاید با یک دختر است. من یک گشتوگذار و اگر بخواهیم صادق باشیم، خیلی بیشتر از آن به او بدهکارم. نمیخواهم فکر کند امروز او را بهخاطر مثلا دوستانم دستبهسر کردهام. تصمیم میگیرم همین که به خانه رسیدم دربارهی محل بعدیمان تحقیق کنم. (اصول تحقیق: جذبههای غیرمعمول ایندیانا، هر چیزیکه معمول نباشد در ایندیانا، ایندیانای خاص، ایندیانای عجیب.) باید یک کپی از نقشه هم داشته باشم تا مطمئن شوم چیزی را تکرار نمیکنم.
رایان دستش را دورم میاندازد. به گذشته میروم و به جای ایمپالا این جیپ برادر رایان است و به جای رومر و آماندا، الی کراس و النور هستند. ما در همین سینمای فضای باز هستیم و نسخهای از جان سخت را میبینیم.»
تنفس (علم جدید هنری از یاد رفته)
3,550,000 ریالبویایی قدیمیترین حس زندگی است. الان که بهتنهایی اینجا ایستادهام و پرههای بینیام بازوبسته میشوند، درک میکنم نفسکشیدن چیزی ورای ورود و خروج هوا در بدن ماست. نفسکشیدن صمیمانهترین ارتباط ما با محیط اطرافمان است.
هر چیزی که من و شما و هر موجود دیگری که نفس میکشد در بینی یا دهانش گذاشته یا از طریق پوستش جذب کرده، غبارِ کیهانیِ دستبهدستشدهای است که از بیش از هشت میلیارد سال پیش وجود داشته است. این مادهی عنانگسیخته توسط نور خورشید تجزیه و در جهان هستی پراکنده شده و دوباره به هم متصل شده است. نفسکشیدن یعنی خودمان را از اطرافمان جذب کنیم، ذرات کوچک زندگی را بگیریم، آنها را درک کنیم و ذرات کوچکی از خودمان را به آن بازگردانیم. اصل و جوهرهی تنفس معاملهبهمثل است.
نشر میلکان