کیست چیست کجاست (ژول ورن کیست)

در پاریس ژول از بخت آشنایی با بسیاری از نویسندگان دیگر برخوردار بود. عمویش او را به ویکتور هوگو معرّفی کرد، که یکی از مشهورترین نویسندگان فرانسوی تاریخ ادبیات است. از این گذشته، با الکساندر دوما هم دوست شد. الکساندر جوان او را با افراد فعّال در حرفه‌ی نشر آشنا کرد. ژول بعدها نوشت: «من و الکساندر فوری با هم صمیمی شدیم. می‌توانم بگویم که او نخستین حامی و پشتیبانم بود.»
الکساندر به ژول در بهتر شدن ایده‌های داستانی‌اش کمک می‌کرد. یکی از این داستان‌ها به اوّلین نمایشنامه‌ی ژول تبدیل شد که روی صحنه‌ی تئاتر به اجرا درآمد، که داستان یک عضو خاندان سلطنت بود. ژول از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. ولی وقتی خبر این موفّقیتش را در نامه به پدرش اط‌‍ّلاع داد، پییر بسیار ناراحت شد. او هنوز هم نگران بود که شاید پسرش هرگز نتواند نویسنده‌ی موفّقی بشود.
در سال ۱۸۵۱ ژول برای اوّلین بار یک داستان کوتاهش را به مجلّه‌ای فروخت. چیزی نگذشت که داستان کوتاه دیگری هم از او به چاپ رسید. اسم این داستان سفری با بالُن بود. آن زمان هنوز بیش از پنجاه سال تا اختراع هواپیما مانده بود و بالن هوای داغ تنها راه شناخته‌شده‌ی بشر برای پرواز بود.در این داستان یک جنایتکار سعی می‌کند جلوی قهرمان‌های بالن سوار را بگیرد و سفرشان را با خطر مواجه می‌کند. زندگی حرفه‌ای ژول به عنوان یک داستان نویس، در واقع با این داستان آغاز می‌شود.
در سال ۱۸۵۲ کاسه‌ی صبر پدر ژول لبریز شد و به او اطّلاع داد که دیگر برایش هیچ پولی به عنوان کمک خرج نخواهد فرستاد. پییر حتّی به ژول وعده داد که اگر به نانت بازگردد و بخواهد به وکالت مشغول شود، خودش را بازنشسته خواهد کرد و دفتر وکالتش و همه‌ی موکّل‌هایش را به او خواهد سپرد. ولی ژول این پیشنهاد را نپذیرفت.