(داستان های فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 412 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
ستاره شجاعی مهر |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
368 |
بازنویسی |
14030206 |
2,200,000 ریال قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.1,980,000 ریالقیمت فعلی: 1,980,000 ریال.
(داستان های فارسی،قرن 14)
از شیطنت غیرمستقیم میثم خندهام گرفته بود. بهطور واضحی میخواست تا صبح با او چت کنم.
خودم که حرفی برای گفتن نداشتم. نوشتم:
-میشنوم.
و ایموجی خنده و چشمک هم فرستادم.
تا صبح نوشت و من خواندم. گاهی حرفهای متفرقه… گاهی دلنوشته و گاهی هم شعر.
از همان شب فهمیدم به شعرهای سهراب سپهری بیشتر علاقه دارد.
وقتی از علاقهمندیهای من پرسید مردد ماندم چه جوابی بدهم.
هیچوقت فکر نکرده بودم به چیزی در این دنیا علاقهمندم؟
حرفهای میثم من را به فکر فرو برده بود. چه هدفی در زندگی داشتم؟ برای چه چیزی میجنگیدم و به امید برآوردهشدن کدام آرزو صبح از خواب بیدار میشدم؟
اصلا آرزویی داشتم؟
نزدیک سحر خوابم برد و یادم نمیآمد با میثم خداحافظی کردهام یا نه.
پلکهایم را که باز کردم یک وویس از طرف خشایار آمده بود. با ترس وویس را لود کردم و صدای عربدههای عصبانیاش در اتاق پیچید:
-برای چی تا چهار صبح آنلاین بودی؟ داشتی با کدوم حرومزادهای چت میکردی؟
صدای فریادش چهارستون بدنم را لزراند. هنوز آنلاین بود که به محض سین شدن من زنگ زد.
گوشی در دستم ویبره میرفت و من جرات نداشتم جواب بدهم.
قلبم تند میکوبید و اتاق دور سرم میچرخید.
تماس اول بیپاسخ ماند. میتوانستم حدس بزنم از این پشت خطماندن تا چه حد عصبانی شده بود.
-نیاز، بیداری؟
مامان از بیرون صدایم میزد.
تکانی خوردم و با ترس بلند شدم.
خشایار دست بردار نبود. انگار تا جوابش را نمیدادم بیخیال نمیشد. انگشتم روی دکمهی سبز رفت و همان لحظه تصویر میثم از جلوی چشمانم عبور کرد.
چرا باید جواب خشایار را میدادم؟ چرا یک بار تلاش نکردم بر این ترس بیموردم غلبه کنم.
گوشی را روی حالت سایلنت گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم.
دل و جرات پیدا کرده بودم؟ اگر جرات بود پس چرا زانوهایم میلرزید و راه رفتنم را سست میکرد؟
وزن | 412 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
ستاره شجاعی مهر |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
368 |
بازنویسی |
14030206 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.