(داستان های کوتاه طنزآمیز ترکی-ترکیه،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 111 گرم |
---|---|
نویسنده |
عزیز نسین |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
112 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030709 |
1,250,000 ریال
(داستان های کوتاه طنزآمیز ترکی-ترکیه،قرن 20م)
یک تاکسی از جلوی ما رد میشد که سوت را از جیبش بیرون آورد و در آن دمید. تاکسی که باسرعت رد میشد، با شنیدن صدای سوت برگشت و جلوی ما توقف کرد. سوار تاکسی شدیم. جالب این بود که هیچکس به سمت تاکسیِ خالی هجوم نیاورد. داخل تاکسی که بودیم، به موسی گفتم: «ای موسیِ کلک! نکنه رئیس ادارۀ راهنمایی و رانندگی شدی؟
انگشتش را به سمت لبهایش برد و اشاره کرد: «هیس!». در خیابان نشانتاشی از تاکسی پیاده شدیم. موسی دستش را به سمت کیفِ پولش برد که راننده به او گفت: «قربان تصدقت، لازم نیست پول بدی.»
و پولی نگرفت.
گفتم: «راننده آشنات بود؟»
– نه!
– ای موسی ناقلا! نکنه رئیس پلیس شدی؟
دوباره اشارهای کرد: «هیس!»
موسی گفت: «اول از اینجا یککم خرید کنیم، بعد بریم خونه.»
به سمت قصابی رفتیم. دیدیم چنان صف درازی دارد که انتهایش پیدا نیست. آنهایی که در صف ایستاده بودند، سر نوبتشان با هم دستبهیقه شده بودند. موسی بلافاصله سوتش را درآورد و زد. با شنیدن صدای سوت، ناگهان هر کسی در جای خودش ایستاد. قصاب از مغازه بیرون آمد و رو به موسی گفت: «بفرمایین!»
ما صف را کنار زدیم و وارد مغازه شدیم.
– یک کیلو فیله گوساله لطفا.
قصاب پرسید: «امرِ دیگه؟»
– مغز هم دارید؟
– ده تا کافیه؟
قصاب بسته خرید را آماده کرد. موسی کیف پولش را درآورد. قصاب گفت: «بهخدا اگه بگیرم قربان…»
و درحقیقت هم پول نگرفت. ما گوشتها را گرفتیم و از مغازه خارج شدیم.
– ای موسی! نکنه شهردار شدی؟
در پاسخ به پرسشهایِ من، مدام اشاره میکرد که هیس!
وزن | 111 گرم |
---|---|
نویسنده |
عزیز نسین |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
112 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030709 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.