(داستان های کوتاه فارسی،ماجراجویانه،تصویرگر:پژمان رحیمی زاده،گلاسه)
0/5
(0 نظر)
وزن | 199 گرم |
---|---|
قطع |
رحلی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
افسانه موسوی گرمارودی |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
48 |
بازنویسی |
14030911 |
1,500,000 ریال
(داستان های کوتاه فارسی،ماجراجویانه،تصویرگر:پژمان رحیمی زاده،گلاسه)
خلاصه آقا قچ قچی راه میرفت و ایراد موهای این و آن را میگرفت. تا اینکه یک روز در خیابان، آقا خاش خاشی را دید و گفت: “چه قدر موهایت بلند شده!”
آقا خاش خاشی هم جواب داد: “سرم خیلی شلوغ است. فردا، پس فردا میآیم آرایشگاه.”
اما آقا قچ قچی دست آقا خاش خاشی را گرفت، کنار باغچهی نانوایی نشاند، قیچیاش را از جیبش درآورد و گفت: “یک دقیقه همینجا بنشین تا موهایت را مرتب کنم.”
بعد هم موهایش را قچ قچ، قیچی کرد. همین موقع چشم آقا قچی قچی به شمشادهای باغچه افتاد. با خودش گفت، چهقدر شمشادها نامرتب اند!»
آنها را هم قیچی کرد. بعد چشمش به سفرهای افتاد که یکی از مشتریها آورده بود، نان ببرد.
به نظرش دور سفره کج و کوله بود. پس با قیچی دور سفره را هم قیچی کرد. مشتری بیچاره گفت: “چه کار میکنی، آقا قچ قچی؟”
خلاصه چشمهای آقا قچ قچی میچرخید و میچرخید و هرچیزی را که فکر میکرد نامرتب است، قیچی میکرد. آنقدر قیچی کرد که ایرادگیر و وسواسی شد. یک بار نخ آویزان پالتوی آقا قاپ قاپی را قیچی کرد، یک بار بلندی نخ بادبادک دختر کوچولو را برید. یک بار هم نزدیک بود سیمهای اضافی برق را ببرد.
آقا قچ قچی کمکم به جای اینکه آرایشگری کند، فقط میگشت یک چیزی را پیدا کند و قیچیاش کند.
ولی مردم میخواستند آقا قچ قچی فقط موهایشان را مرتب کند؛ برای همین هروقت او را میدیدند یا فرار میکردند یا میگفتند: “چه قدر ایراد میگیری، آقا قچ قچی؟”
وزن | 199 گرم |
---|---|
قطع |
رحلی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
افسانه موسوی گرمارودی |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
48 |
بازنویسی |
14030911 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.