(داستان های فرانسه،قرن 19)
0/5
(0 نظر)
وزن | 123 گرم |
---|---|
نویسنده |
پروسپر مریمه |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
152 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030118 |
700,000 ریال
(داستان های فرانسه،قرن 19)
نیازی نیست بگوییم که بعد از اعلام این موضوع چه وحشتی ایجاد شد، چه اشکهایی در پیاش آمد، چه پیشنهادهای نامعقولی مطرح کردند؛ دو عاشق بینوا چند بار خود را در آغوش یکدیگر انداختند و به هم گفتند: «مرا ببخش! مرا ببخش!» هرکدام خود را بیش از دیگری مقصر میدانست. پیمان بستند با هم بمیرند، چون زن جوان تردید نداشت که دادگاه آنها را در قتل مرد انگلیسی گناهکار خواهد شناخت و از آنجا که مطمئن نبودند به آنها اجازه دهند دوباره پای چوبهی دار یکدیگر را ببوسند، تا حد خفگی هم را بوسیدند و تا میتوانستند خود را با اشکهایشان خیس کردند. سرانجام، پس از آنکه مهملات بسیار و کلمات پرمهر و دردناک فراوانی به هم گفتند، در حیصوبیص صدها بوسه اقرار کردند که نقشهی لئون، یعنی رفتن با قطار ساعت هشت، در واقع تنها نقشهی عملی و بهترینشان بود. اما هنوز دو ساعت مهلک دیگر مانده بود که میبایست سپری میکردند. هربار که صدای پایی در راهرو میآمد، تمام اعضای بدنشان به لرزه میافتاد. هر تقهی پوتین به آنها خبر از آمدن دادستان امپراتوری میداد.
در یک چشم به هم زدن باروبندیل خود را جمع کردند. زن جوان میخواست دمپایی آبی را در بخاری بسوزاند؛ اما لئون آن را برداشت و پس از اینکه با قالیچهی کنار تخت تمیزش کرد، بوسیدش و در جیب گذاشت. تعجب میکرد بوی وانیل میدهد؛ عطر معشوقهاش همان عطر امپراتریس اوژنی بود.
حالا دیگر همه در هتل بیدار شده بودند. صدای پیشخدمتهایی میآمد که میخندیدند، خدمتکارانی که آواز میخواندند، سربازانی که لباسهای افسران را برس میکشیدند. زنگ ساعت هفت تازه به صدا درآمده بود. لئون خواست معشوقهاش را وادار کند فنجانی شیرقهوه بخورد، اما زن جوان گفت گلویش چنان گرفته است که اگر چیزی بنوشد میمیرد.
وزن | 123 گرم |
---|---|
نویسنده |
پروسپر مریمه |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
152 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030118 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.