(داستان های فرانسه،قرن 19م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 944 گرم |
---|---|
قطع |
وزیری |
نوع جلد |
زرکوب |
نویسنده |
الکساندر دوما |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
719 |
بازنویسی |
14030226 |
6,950,000 ریال
(داستان های فرانسه،قرن 19م)
صدراعظم فرانسه پس از لحظهای که به نظر میرسید آرام گرفته، درحالیکه دستها را به هم میفشرد، بار دیگر با بیچارگی نالید: خدایا چه کنم؟ اگر میدانستم او با یک نگاه، آری، فقط با یک نگاه، نظری از روی لطف به من خواهد انداخت همه چیز خود، از شغل و مقام گرفته تا ثروت و آتیۀ خویش، را فدا و جان خود را هم نثار میکردم؛ ولی چه فایده؟ چون میدانم او به من توجه نخواهد کرد و نخواهد آمد.
در این وقت آهسته درِ تالار را کوبیدند و ریشلیو با سرعت اشک چشم را پاک کرد و خود را در آیینهای که در آن تالار بود نگریست تا اثر گریه در چشمهای او دیده نشود و بعد گفت: داخل شوید.
کشیشی لاغراندام، با چهرهای استخوانی، در حالیکه تبسم بر لب و جامهای بلند بر تن داشت، وارد تالار شد و با احترام زیاد سر فرود آورد و بعد آهسته به ریشلیو نزدیک شد و گفت: عالیجناب، هماکنون، علیاحضرت ملکۀ فرانسه وارد نمازخانه شدند.
ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه میگویی؟ آیا آنچه میگویی واقعیت دارد؟
کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض میکنم که علیاحضرت ملکۀ فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض میرسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آنِ شما خواهد شد.
ریشلیو حیرتزده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان میگویی؟
کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمیگویم و آنچه عرض میکنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کردهام که در حرفۀ خود تخصص دارم و میدانم چه باید بکنم و نیز میدانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانۀ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد.
وزن | 944 گرم |
---|---|
قطع |
وزیری |
نوع جلد |
زرکوب |
نویسنده |
الکساندر دوما |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
719 |
بازنویسی |
14030226 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.