(داستان های پلیسی انگلیسی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 202 گرم |
---|---|
قطع |
پالتوئی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آگاتا کریستی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
253 |
بازنویسی |
14030919 |
2,220,000 ریال
(داستان های پلیسی انگلیسی،قرن 20م)
حالت دراز کشیدن آرلنا شبیه حالت کسی بود که دارد آفتاب میگیرد. بارها و بارها به همین شکل در ساحل کنار هتل دراز کشیده بود و سر و گردنش را با کلاه مقوایی سبزرنگش پوشانده بود. ولی در ساحل پیکسی کو آفتاب نبود و تا چند ساعت بعد هم آفتاب نمیشد. سایه پرتگاه نمیگذاشت صبحها آنجا آفتاب بگیرد. احساس دلهره مبهمی به او هجوم آورد.
خشخش قایق روی شنها بلند شد. پاتریک ردفرن صدا زد:
ــ سلام، آرلنا.
بعد دلهره امیلی بروستر کاملا آشکار شد. چون آرلنا تکان نخورد و جواب نداد.
امیلی دید حالت چهرۀ پاتریک ردفرن تغییر کرد. ردفرن از قایق پایین جست و خانم بروستر هم به دنبالش. قایق را به ساحل کشیدند و رفتند پای پرتگاه، جایی که آرلنا در نزدیکی آن پرتگاه آرام و بیحرکت دراز کشیده بود.
اول پاتریک ردفرن رسید، ولی خانم بروستر هم پشت سرش بود. خانم بروستر انگار داشت در خواب، آرلنا را میدید. صورت و دستهای برنزه، لباس شنای سفید، حلقه موی قرمزی که از زیر کلاه سبز یشمیاش پیدا بود. همۀ اینها را دید ولی یک چیز دیگر هم دید. زاویه غیرطبیعی دستها که از هم باز بود. یکباره فهمید این بدن بدن کسی نیست که دراز کشیده؛ بدن کسی است که او را روی زمین انداختهاند… صدای پاتریک را شنید. صدایی ترسیده و نجواگونه. پاتریک کنار آرلنا زانو زد. دستش را لمس کرد. بازویش را لمس کرد… با صدایی لرزان و آهسته گفت:
ــ وای، خدا، مرده…
وزن | 202 گرم |
---|---|
قطع |
پالتوئی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آگاتا کریستی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
253 |
بازنویسی |
14030919 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.