(داستان های کانادایی،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 811 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
استیون اریکسن |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
730 |
بازنویسی |
14040120 |
7,000,000 ریال
(داستان های کانادایی،قرن 21م)
پیرزن گفت: «تو دختر اون ماهیگیر هستی. قبل از این توی جاده تو روی توی ساحل شنی دیده بودم. تو و پدرت رو در بازار هم دیدم. همون که یه دست نداره، درسته؟ و این دست احتمالا استخوان بیشتری برای کلکسیون شهبانو فراهم کرده، نه؟» پیرزن با یک دستش حالت قطعکردن دست را نشان داد و سرش را به علامت پذیرش پایین آورد. «خونه من اولین خونه تو مسیره. من با سکهها شمع میخرم. هر شب پنج تا شمع روشن میکنم، پنج تا شمع برای زنده نگه داشتن جمع قدیمی پنج نفره ریگا. خونه من قدیمیه، پر از چیزهای قدیمی که من هم یکی از اونا هستم. تو سبدت چی داری دختر جون؟»
دختر ماهیگیر آرام آرام متوجه شد که سوالی از او پرسیده شده است. توجهش را از سربازان برگرداند و به پیرزن لبخندی زد. دختر گفت: «ببخشید صدای اسبها خیلی بلنده.»
ریگا صدایش را بالا برد. «پرسیدم تو سبدت چی داری، دختر جون؟»
-نخ چندلا. برای سه تا تور ماهیگیری کافیه. باید یکی از اونها رو برای فردا آماده کنیم. پدرم آخرین تورش رو از دست داد؛ یه چیزی تو اعماق آب، تور و همه صید داخلش رو با خودش برد. ایلگراند رباخوار پولی که به ما قرض داده رو میخواد و ما باید فردا بریم صید. یه صید خوب. دختر بار دیگر لبخندی زد و نگاهش را به سمت سربازان برگرداند و زیر لب گفت: «جالب نیست؟»
دست ریگا بیرون آمد و موهای سیاه و پرپشت دختر را گرفته و به سختی آن را کشید…
…ریگا، ریگالای غیبگو، زن جادوگری که ارواح را در شمع زندانی میکند و میسوزاند. ارواحی که در کام شعلهها فرو میروند. جملههای ریگا طنین پیشگویانه وحشتناکی داشت: «این حقیقت رو به خاطر داشته باش. من آخرین نفری هستم که با تو حرف میزنم و تو آخرین نفری هستی که حرف من رو میشنوی. پس ما به هم متصل هستیم، من و تو، از بین همهی آدمای دیگه.»
وزن | 811 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
استیون اریکسن |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
730 |
بازنویسی |
14040120 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.