(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 77 گرم |
---|---|
قطع |
جیبی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
کارسن مک کالرز |
سال چاپ |
1404 |
تعداد صفحه |
112 |
بازنویسی |
14040431 |
1,000,000 ریال
(داستان های آمریکایی،قرن 20م)
آنجا هیچکس حق نداشت در بطری عرق را باز کند یا از آن بنوشد، البته جز خودش. آن شب او برای اولین بار این قانون را زیر پا گذاشت. به آشپزخانه رفت و گوژپشت هم سایه به سایهاش روان شد. بعد با چند بطری به مغازهی گرم و روشن برگشت. به علاوه، چند لیوان هم آورد و دو بسته بیسکوییت نیز باز کرد و آنها را از سر مهماننوازی در دیسی روی پیشخان چید تا هرکس خواست یکی بردارد.
به جز گوژپشت، با هیچکس حرف نزد و تازه از او هم صرفا با صدایی خشن و خشدار پرسید: «پسرخاله لایمون، شامت رو همینطوری میخوری یا روی اجاق گرمش کنم؟»
گوژپشت گفت: «اگه زحمتی نیست، واسم گرمش کن، آملیا.»
(چه کسی فکرش را میکرد که آدمی پیدا شود و خانم آملیا را همینطور خشک و خالی و بی هیچ عنوان احترامآمیزی خطاب کند؟ بیشک آن شوهر دهروزهاش هم چنین جسارتی نداشت. درواقع از زمان مرگ پدرش، که بهدلیلی نامعلوم همیشه کوچولو صدایش میزد، هیچکس به خودش جرئت نداده بود او را چنین خودمانی خطاب کند.)
«باشه، گرمش می کنم.»
و بدینسان بود که داستان کافه آغاز شد، به همین سادگی. اگر خاطرتان باشد، گفتیم که آن شب شبی بود غمبار همچون شبهای زمستان و دورهم نشینی بیرون مغازه به سوری نادلپسند میمانست. اما فضای داخل صمیمی و دلپذیر بود. یک نفر آن پشت بخاری را راه انداخته بود و کسانی هم که بطری خریده بودند عرقشان را با رفقا شریک میشدند. خانمهای زیادی هم آنجا بودند و معجون شیرینبیان و نیهای خود را بالا میانداختند و گاهی حتی جرعهای هم ویسکی مینوشیدند. گوژپشت هنوز پدیدهای نوظهور بود و مایهی سرگرمی حضار.
وزن | 77 گرم |
---|---|
قطع |
جیبی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
کارسن مک کالرز |
سال چاپ |
1404 |
تعداد صفحه |
112 |
بازنویسی |
14040431 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.