(سرگذشتنامه التیام نومیدی،درد جسمانی،بیماری)
0/5
(0 نظر)
وزن | 272 گرم |
---|---|
نویسنده |
روثی لینزی |
تعداد صفحه |
295 |
سال چاپ |
1403 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030628 |
2,850,000 ریال
(سرگذشتنامه التیام نومیدی،درد جسمانی،بیماری)
مادرم دارد در رستورانی در سینت فرانسیس ویل با سالادش بازی می کند که خبر تصادفم را به او می دهند. پدرم کمی آن طرف تر نشسته و دارد می نوشد و جوک تعریف می کند. دوم نوامبر است، روز تولدش؛ هنوز هم به خاطر پای شکلاتی که بعد از ظهر خوردیم احساس سیری می کند و مطمئن نیست لباس های جدیدی که برایش خریدیم اندازه اش می شود یا نه. وقتی که پلیس زنگ می زند تا خبر را به او بدهد آرام است، اما خودش هم نمی داند چرا.
با آرامش به مادرم می گوید: «مارشا روثی تصادف کرده. اما همه چیز رو به راه می شه.»
دست های مادرم می افتند؛ حالا آن قدر سنگین هستند که به سختی می تواند بیاوردشان بالا. پدر خوانده ام، آقای کارتر، آن ها را سوار ماشینش می کند. از طرف بیمارستان با تلفن مربعی شکلش تماس می گیرند که داخل ماشینش نگه می دارد و به او می گویند که ممکن است فلج شده باشم. حین رانندگی دعا می کند. احتمال زنده ماندنم پنج درصد و احتمال دوباره راه رفتنم تنها یک درصد است.
تیم در مزرعه مان است و دارد عین پروانه دور دختری زیبا و موطلایی به اسم لارا می چرخد؛ او اولین دوستش است و همگی مطمئنیم که با او ازدواج خواهد کرد. وقتی از سفرشان به نیو اورلنان برمی گردند، چراغ مربعی قرمز روی پیغام گیر را می بینند که دیوانه وار چشمک می زند. تیم دکمه ی پیغام گیر را فشار می دهد و پیش از آن که پیام را کامل گوش کنند، سوار ماشین می شوند. لایل دارد در اردوگاه شکارمان، در حاشیه های سرسبز دریاچه ی رزموند که تنها چند دقیقه با خانه فاصله دارد، شادخواری می کند و گوشت کباب می کند. با همکارانش از کافه ی فرد، که نزدیک دانشگاه ایالتی لوئیزیانا است، هر سال این برنامه را دارند.
وزن | 272 گرم |
---|---|
نویسنده |
روثی لینزی |
تعداد صفحه |
295 |
سال چاپ |
1403 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030628 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.