(داستان های اسپانیایی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 147 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | کریستینا فرناندزکوباس |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحه | 152 |
بازنویسی |
400,000 ریال
(داستان های اسپانیایی،قرن 20م)
«حالا که به آن روزها فکر میکنم، میبینم ممکن نیست همه چیز این قدر سریع اتفاق افتاده باشد. حتما وقتی همه با هم زندگی میکردیم، لحظههای خوبی را هم تجربه کردهایم. لحظاتی از درک و توافق متقابل. اما هر چقدر هم خاطراتمان را زیر و رو کنیم، نمیتوانیم چیزی پیدا کنیم که این نظر را تأیید و باور کند. وقتی باربِرو ازدواج کرد، ماسک جذابی را که در نخستین دیدار به صورت زده بود، دور انداخت. به سرعت و خیلی ناگهان. حتی سعی نکرد این حقیقت را پنهان کند. تمام انرژیاش را گذاشت برای تار تنیدن دور مردی که ما دوستش میداشتیم و تحسینش میکردیم. باربِرو واسطهی بین پدر و ما بود، مترجمش، تنها سخنگوی قانونیاش.»
***
صبح روز بعد به ماهیها فکر کردم. اون ماهیهای باله که کریسپی چند روز پیش استادانه برای ناهار درست کرده بود و دمشون تو دهنشون بود. اون روز به هر چیزی که به یادم میاومد، فکر کردم مخصوصاً به ایدهی پیدا کردن یه شکاف یا در که منو ببره به اتاق ممنوعه. اما بعد فهمیدم هیچ نیازی نبود که فشار دندونا رو از روی دم بردارم تا یه راهی باز بشه و شکل حلقهایاش به هم بریزه. اصلاً لازم نبود. اگه اون ماهی نونا بود و نونا هم داشت از گنجش محافظت میکرد، تنها کاری که باید میکردم این بود که از نگاه تیزبین و مراقبش دوری کنم و خیلی خیلی آروم بخزم به لونهاش…
***
«خواهرم خاصه.» این چیزی بود که مادرم وقتى خواهرمو تو اون اتاق روشن و آفتابى بیمارستان به دنیا آورد، بهم گفت و اضافه کرد: هیچوقت یادت نره که خاص، یه واژهی دوستداشتنیه. البته که من هیچوقت اینو یادم نرفت، اما بهاحتمال خیلى زیاد صحنهاى که براتون توصیف کردم، تو اون بیمارستان اتفاق نیفتاده، بلکه خیلى بعدتر تو اتاق دیگهاى شکل گرفته و نونا هم اون موقع نوزاد نبوده و تقریباً سه چهار سالى داشته، خدا مىدونه. بهم گفتن این ممکنه یه خاطرهى نادرست باشه و ذهن نامطمئن ما پر از خاطرههاى اشتباهه. اینو هم گفتن که نقاط منحصر خاص، (این چیزیه که اونا مىگن: نقاط منحصر) که خاطرات با اونها شروع مىشن، معمولاً مورد توجه قرار نمىگیرن. همونطور که «اسمشو نبر» هم مىگفت. همهی این حرفها و این حقیقت که وقتى نونا به دنیا اومده من کوچکتر از اون بودم که چیزى یادم بیاد، باعث مىشه فکر کنم این هم یه خاطرهی ساختگیه (جعلى). آخه زندگى من قبل از به دنیا اومدن نونا خیلى متفاوت بود. خیلى خوب یادم نیست، اما مىدونم فرق داشت. به دلایل زیادى، به نظرم بهتر بود. خیلى بهتر.
وزن | 147 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | کریستینا فرناندزکوباس |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحه | 152 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.