اتمام موجودی
رمان حاضر، روایت فراز و نشیبهای زندگی دختری به نام «ترگل» است. «ترگل» دختر زیبایی است که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده و با عمو و زنعمو و پسرعمویش «امیرعباس» زندگی میکند. «ترگل» و «امیرعباس» از کودکی به همدیگر علاقمند بوده اند. تا اینکه وقتی «امیرعباس» به کمک پدرش شرکت راهاندازی میکند، عاشق «ثمن» منشی شرکت شده و با وی ازدواج میکند. «ترگل» با این اتّفاق تصمیم میگیرد برای ادامة تحصیل به شیراز برود. او در آنجا با پسری به نام «متین» نامزد میکند امّا پس از دو سال، «امیرعباس» از همسرش جدا میشود و بر اثر اتّفاقی «ترگل» فلج میشود. «متین»، «ترگل» را ترک میکند و در این میان «ترگل» با کمک «امیرعباس» بهبودی خود را به دست میآورد و آنها بعد از مدّتی، عاشقانه با یکدیگر ازدواج میکنند.
0/5
(0 نظر)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.