-15%
چند روز بیشتر به تولد آمارا نمانده و او فقط یک هدیه از پدر و مادرش میخواهد؛ به هارلم نیویورک برود و خانوادهی پدری و خانهی کودکی او را ببیند.
ولی نیویورک با تصویری که آمارا در ذهنش ساخته خیلی فرق دارد. خیابانهای نیویورک پررفتوآمدند، مترو پیچدرپیچ و گیجکننده است و پیادهروها باریکاند. پدرش هم آنقدر سرگرم کار است که نمیتواند کنـارش باشد.
آمارا باز هم دست از پرسوجو برنمیدارد، جستوجومیکند و چیزهای بیشتری دربارهی هارلم، پدرش و گذشتهی خانوادهاش یاد میگیرد و میداند خیلی چیزهاست که او را با خانوادهاش، گذشتهاش و همچنین پدرش پیوند میدهد.
0/5
(0 نظر)
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.