-15%
صدای سوت کشتی کم شد و ایستاد. سکوت از هر چیزی بدتر بود. معنایش این بود که آنها گم شده بودند. شانس فرار را از دست داده بودند و احتمالاً زندگیشان را هم. پیتر کاغذی را پیدا کرد که روی آن تصاویری برای کنترل ذهنش بر شکلهای جادویی کشیده بود. برای آخرینبار به آن نگاه کرد و سعی کرد آن را بهخاطر بسپارد، سپس آن را مچاله کرد و به بیرون قایق انداخت. اگر دزدهای دریایی آن را پیدا میکردند، میفهمیدند چه بوده، بعد میفهمیدند او کیست و درنتیجه یا او را میدزدیدند یا میکشتند…
0/5
(0 نظر)
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.