«قوانین سه‌گانۀ رباتیک:
قانون اول: ربات نباید به انسان آسیب برساند یا با بی‌تفاوتی خود باعث شود انسانی آسیب ببیند؛
قانون دوم: ربات باید از دستورهایی که یک انسان به آن می‌دهد، اطاعت کند؛ مگر در جایی که دستور با قانون اول در تضاد باشد؛
قانون سوم: ربات باید از وجود خودش محافظت کند؛ مگر در جایی که این محافظت با قوانین اول و دوم در تضاد باشد.»

سرم را بلند کردم و خشکم زد. روی درهای شیشه‌ای بالکن همان مردی را دیدم که وقتی از روی تخت بلند شدم، دیده بودم مردی که سرتاپا سرخ بود. تلفن داشت بوق می‌زد. نگاهی به مادر انداختم. ناگهان متوجه شدم پلیس چه چیزی خواهد دید. جسد زنی که با گلوی بریده در کلی خون کنار پسر گیج و منگ و خونی‌اش افتاده بود.

برف زیر نور چراغ‌های خیابان مثل پنبه می رقصید. بی هدف بی آنکه بداند می‌خواهد بالا برود یا پایین بیاید خود را به بادهای سرد و سهمناکی سپرده بود که از تاریکی مخوف خلیج اسلو می‌آمد با هم می‌چرخیدند، برف و باد، به دور همدیگر و در تاریکی میان انبارهای اطراف بارانداز که آن شب همه بسته بودند. تا اینکه باد خسته شد و کارش را کنار دیوار رها کرد. برف، خشک و روفته، دوروبر کفش‌های مردی آرام گرفت که به تازگی سینه و گلویش را نشانه رفته بودم…

برای نخستین‌بار پس از نابودی والریا، اژدهایی با اژدهای دیگر در آسمان درگیر شد و روی زمین هم نبردی در گرفت. کوییک‌سیلور که یک چهارم جثۀ بالریون را داشت، اصلا رقیب اژدهای پیرتر و آتشین‌تر نمی‌شد و گوی‌های آتشین سفیدش با بادهای سیاه و شعله‌ور بالریون احاطه شده و محو می‌شد. بعد وحشت سیاه از بالا بر سر اژدهای دیگر نازل شد و هم‌زمان با کندن یک بال کوییک‌سیلور آرواره‌اش را دور گردن اژدهای جوان قفل کرد اژدهای جوان سوزان و فریادکشان به زمین سقوط کرد و شاهزاده ایگون را هم با خود برد.
نبرد روی زمین هم تقریبا به همین کوتاهی بود؛ ولی شاید خونین‌تر. هنگامی که ایگون سقوط کرد، شورشیان هدفشان را بربادرفته دیدند و گریختند و حین فرار سلاح‌هاو زره‌هایشان را کندند؛ ولی ارتش وفاداران همه طرف بودند و راه فراری وجود نداشت.

هیچ ابری درآسمان نبود و هوا آن‌قدر تمیز بود که پیش خودم گفتم می‌توانم تا مسافت ‌های دور راببینم. به قول معروف، تا جایی که چشم کار می‌کند. می‌گویند فلات فین مارک زیباست. لعنت به من اگر بدانم! از این چیزهایی که مردم درباره جاهای بی آب و علف می‌گویند تا خودشان را لوس کنند و ادعا کنند از دیگران سر هستند مثل آن‌هایی که پز می‌دهند موسیقی اجق و جق گوش می‌کنند یا ادبیات سطح بالا می‌خوانند. خودم هم این کار را کرده‌ام. فکر می‌کردم این طوری کمبودهایم جبران می‌شود. شاید هم فقط برای دلخوشی افراد معدودی بود که مجبور بودند آنجا زندگی کنند.

آدم باید با خودش فکر کنه که چرا تسوکاهارا اون دفتر راهنمای تلفن رو بعد از بازنشستگیش نگه داشته. اگه برای جست و جوی متل های ارزون بوده، فقط می‌تونم به یه دلیل ممکن فکر کنم.
و اون چیه ؟
اوتسومی فورا جواب داد: دنبال کسی بوده. تسوکاهارا داشته دنبال کسی می‌گشته که آدرس ثابت نداشته و چرا این آدم نباید یه آدرس ثابت داشته باشه؟
چون یه آدم بیکار با سابقه کیفری بوده که باعث می‌شه نتونه جایی رواجاره کنه؟

دنیای مد جایی برای روحیات تک بعدی و بزدلانه نیست. آنجا میدانی است برای افراد قوی، مصمم، خودپسند که میلی غریزی به تحمیل اراده‌شان به این دنیا دارند – اراده آهنین که در هیئت رنگ‌های زیبا و خش‌خش ابریشم ظاهر می‌شود.
بتینا بلارد
من قهرمان نیستم؛ اما خود انتخاب کرده‌ام چه کسی باشم و همان هستم. متاسفم اگر دوستم ندارد یا شخص خوشایندی نیستم.
کوکو شنل

افراد کمی در این دنیا هستند که واقعا همیشه بدجنس باشند آن‌هایی که ما را می‌رنجانند، خودشان نیز در عذاب‌اند بنابراین واکنش به هیچ وجه بدبینی یا خشونت نیست بلکه، در آن مواقع نادری که فرد بتواند از عهده‌اش برآید، همیشه عشق است.