باشگاه قتل پنجشنبه
3,350,000 ریالاحساس کردم چیزهای بیشتری دربارهی برنارد هست که باید بفهمم؛ شکافی هست که باید برطرف شود. تفاوت بین تنهابودن و تنهاماندن را میدانم، و برنارد تنها مانده است. علاج دارد. من جذب آوارهها میشوم. گری آواره بود؛ همان لحظهای که دیدمش فهمیدم. همیشه شوخ، همیشه باهوش، ولی همیشه آواره و دنبال خانه؛ چیزی که من به او دادم و او هم در عوض خیلی چیزهای بیشتری به من پس داد. آخ، جویس، اینجا برای آن مرد دوستداشتنی کاملا مناسب بود.
دارم مثل برنارد پرحرفی میکنم، نه؟ خفهخون بگیر جویس. حالا اشکهای حسابی مزخرف آمدهاند. میگذارم بریزند. اگر آدم هرازگاهی گریه نکند، کارش به جایی میکشد که همیشه گریه خواهد کرد.