نمایش 9 12

مجوس کرملین

2,650,000 ریال

پدربزرگ از کتاب سفر به روسیه نفرت داشت و با این حال مجذوب آن شده بود. می‌گفت: «این فرانسوی ملعون بهترین مفسر روسیه است، چون در این‌جا دربار همیشه تنها راه رسیدن به قدرت و ثروت بوده است. تکیه بر احساسات مردم در روسیه به پشیزی نمی‌ارزد: در نهایت کسی پیروز می‌شود که پایه‌ی قدرتش همواره در دربار باشد. از همین رو، بهترین راه چاپلوسی است نه استعداد، سکوت است نه سخنوری. کوستین اشراف‌زاده‌های پترزبورگ را می‌دید که در زمستان بدون پالتو این‌سو و آن‌سو می‌رفتند تا تملق تزار را بگویند. و جانشان را هم بر سر این کار می‌گذاشتند. کافه‌ای وجود نداشت که در آن بنشینی و درباره‌ی روزنامه‌ها صحبت کنی و البته روزنامه‌ای هم در کار نبود. اخبار همیشه، بسته به این‌که چه‌کسی آن‌ها را نجواکنان بر زبان می‌آورد، تغییر می‌کردند. سرزمین دم‌فروبستگان، دیار زیبای خفته، شگفت‌انگیز اما بی‌جان، چرا که نفس آزادی را کم دارد، امروز هم مثل دیروز.»

دوازده روز (داستان انقلاب 1956 مجارستان)

3,200,000 ریال

از زمان فروپاشی کمونیسم، انبوهی از اسناد و مدارک جدید درباره‌ی این قیام پدیدار شده‌اند. هرچه بر دانسته‌های خود می‌افزاییم، چهره‌ی مجارستان در مقام آوردگاه نبرد عظیم غرب وشرق در نیمه‌ی دوم قرن بیستم وضوح بیش‌تری می‌یابد. مجارستان بازیچه‌ای بود به تنگی درافتاده میان قدرت‌های بزرگ سرنوشت آن در سال 1956 و در خیابان‌های بوداپست به‌دست قهرمانان و شروران و حقه‌بازانی که در این کتاب حضور خواهند یافت رقم نخورد، بلکه تمام آن تصمیم‌های سرنوشت‌ساز را قدرقدرتان مسکو و واشینگتن گرفتند. به همین سبب، صحنه‌ی رخدادهای این کتاب دائما از مجارستان به اتحاد شوروی و ایالات متحده تغییر می‌کند.

کابوس های کارلوس فوئنتس

850,000 ریال

اولین خواب‌هایش مخوف و تکان‌دهنده بودند. در خواب نمی‌توانست به هلندی حرف بزند. در برابر کارفرمای هلندی‌اش می‌ایستاد و با او به لهجه‌ی عراقی حرف می‌زد. این وضع او را به ستوه می‌آورد، سرش تیر می‌کشید، عرق‌ریزان بیدار می‌شد و می‌زد زیر گریه. اوایل فکر می‌کرد این خواب‌ها کابوس‌های گذرایی بیش نیستند. اما خواب.ها بی‌رحمانه به بمبارانشان ادامه دادند. در خواب، بچه‌ها را می‌دید که در محله‌ی زادگاهش به دنبال او می‌دویدند و اسم جدیدش را مسخره می‌کردند. پشت سرش کف می‌زدند و دم می‌گرفتند: «کارلوس ترسو… کارلوس ابله… »

از نگهبان «گذشته» اجازه می‌گیریم. مرده را برهنه به پارک می‌بریم و در پرتو آفتاب نورس نارنجی‌رنگ روی نیمکت می‌نشانیم. می‌کوشیم کله‌اش را درست سرجایش کار بگذاریم.
پشه‌ها و مگس‌ها پروازکنان دوروبرش وزوز می‌کنند. البته رفتار حشرات با زنده و مرده یکسان است. از او می‌خواهیم داستان را برایمان تعریف کند. لازم نیست با خشونت تحت فشارش بگذاریم تا درست و صادقانه حرف بزند. مرده‌ها معمولا صادقند، حتی بی‌شرف‌هایشان.

تصویر دریان گری

4,500,000 ریال

دریان گری که هنوز از تابلو چشم برنگرفته بود، زیر لب گفت: «چه غم‌انگیز است، چه غم‌انگیز! من پیر خواهم شد، زشت و ترسناک! ولی این نگاره همیشه جوان خواهد ماند. تا ابد در همین روز ماه ژوئن باقی می‌ماند. کاش برعکس این می‌بود! کاش من همیشه جوان می‌ماندم و این تصویر پیر می‌شد! برای این_ بله، برای چنین چیزی_ حاضرم دار و ندارم را بدهم! برای این جوانی ماندگار از هیچ‌چیز دریغ نمی‌داشتم و حاضر بودم روحم را هم بفروشم!»

کلیسای شیطان

1,700,000 ریال

جناب شیطان برای تکمیل اقدامات خارق‌العاده‌اش به این نتیجه رسید که می‌بایست هر نوع همبستگی بشری را از میان بردارد، چون در نظر او مفهوم عشق به همنوع مانعی جدی در راه پی‌ریزی تشکیلات خودش بود. به همه‌ی خلایق ثابت کرد که این مفهوم صرفا از ابداعات مشتی انگل و کاسبکار ورشکسته است و در واقع آدم مکلف نیست احساسی جز بی‌اعتنایی -و گاه نفرت و تحقیر- به همنوعانش داشته باشد. ابلیس تا آن‌جا پیش رفت که اعلام کرد اصل تصور «همنوع» چیزی نادرست است و برای اثبات حرفش گفته‌ای از یک کشیش عالم و وارسته‌ی اهل ناپل، یعنی فرناندو گالیانی، را نقل کرد که در نامه‌ای خطاب به بزرگان حکومت سابق نوشته بود: «مرده‌شور هرچه همنوع را ببرد! اصلا چیزی به نام همنوع وجود ندارد»

ترورهای سیاسی در ایران (1286-1296 شمسی)

3,800,000 ریال

ترور- یا قتل سیاسی- در دایره‌ی سیاست و قدرت قرار می‌گیرد. حرکتی کور نیست، بلکه اقدامی هدفمند است و قربانی خود را به‌دلایل سیاسی، اجتماعی یا باورهای دینی و فکری برمی‌گزیند و از میان برمی‌دارد. شخص قربانی به‌طور معمول مهره‌ی سیاسی بانفوذی است. به عقیده‌ی کسانی که از ابزار ترور بهره‌می‌گیرند، عمل آن‌ها موجب جلب اذهان عمومی به آرمانی بر حق می‌شود و به این ترتیب بر سیاست کشور اثر می‌گذارد. قتل عادی و بزهکارانه با چنین مقوله‌هایی ناآشناست. هیچ‌یک از این مسائل محرک قاتل نیست. سود و زیان شخصی راهنمای اقدام اوست و به طور معمول کسی را می‌کشد که سیاستمدار شناخته نمی‌شود. عمل او هم در چارچوب تحلیل غیرسیاسی -مانند جرم‌شناسی- و در حقوق جنایی بررسی می‌شود.

صور اسرافیل،نامه ی آزادی

1,980,000 ریال

برپایی نظام مشروطه در ایران نظارت حکومت خودکامه بر جامعه را سست کرد و رشته‌آزادی‌هایی برای ایرانیان فراهم آورد. روزنامه‌نگاری نیز از بند و بست‌های گذشته رها شد و ایرانیان برای نخستین بار پدیده‌ی «روزنامه‌ی آزاد» را تجربه کردند. در مدتی کمتر از دو سال، بیش از صد روزنامه در سراسر کشور منتشر شدند و حوزه‌ی مدنی جدیدی را به وجود آوردند. اما در میان انبوه روزنامه‌ها تنها چندتایی بر رویدادهای جامعه اثر نهادند. هفته نامه‌ی صوراسرافیل، برخلاف روزنامه های دوره‌ی مجلس یکم درباره‌ی مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور اندیشه‌هایی سازمان‌یافته داشت. به سخن دیگر، روزنامه‌ای ایدئولوژیک بود.

دنیای شگفت انگیز نو

2,850,000 ریال

دوست جوان عزیزم، تمدن به شرافت یا دلاوری هیچ نیازی ندارد. این چیزها نشانه‌های ناکارآمدی سیاسی است. در جامعه‌ی بسامانی مثل جامعه‌ی ما، هیچ‌کس اصلا فرصت ندارد شریف یا دلاور باشد. تنها در شرایط مطلقا بی‌ثبات است که چنین فرصتی دست می‌دهد. وقتی جنگ هست، وقتی دودستگی هست، وقتی وسوسه‌هایی هست که باید در برابرشان مقاومت کرد، وقتی معشوقه‌هایی هست که باید به خاطرشان جنگید یا دست به دفاع زد… در چنین موقعیت‌هایی، شرافت و دلاوری البته معنایی دارد. اما امروزه جنگی در کار نیست. در نهایت دقت و مراقبت، از عشق‌ورزیدن بیش از حد ممانعت به عمل می‌آید. چیزی به نام دودستگی هم یافت نمی‌شود، زیرا آدمی را چنان شرطی‌سازی می‌کنند که جز انجام آنچه باید بکند چاره‌ای ندارد.

اردوی زمستانی

1,450,000 ریال

از ابتدای این داستان، تهدیدی بر سر نیکلا سایه می‌افکند. ما آن را احساس می‌کنیم و از آن خبر داریم، درست چنان‌که خود او خبر دارد. او در ضمیر خویش همیشه از آن خبر داشته است. طی اردوی زمستانی، ترس‌های کودکانه‌ی نیکلا خیلی زود به کابوس بدل می‌شوند. ما نمی‌دانیم خطر از کجا پدیدار خواهد شد، چه شکلی به خود خواهد گرفت و چه‌کسی آن را رقم خواهد زد، اما آگاهیم که اتفاقی در آستانه‌ی وقوع است، اتفاقی هولناک که بی‌تردید رخ خواهد داد.

سبیل

1,550,000 ریال

هنگام دیدن این گزارش با خود گفته بود چه وحشتناک! شکی نیست که وحشتناک بود، همچنانýکه دیدن قحطی و گرسنگی در اتیوپی وحشتناک است. اما آنیِس چه؟ مگر تجسم او در حالی‌که روی پله‌های کلبه‌ای ته باغ نشسته و مدام با صدایی آرام می‌گوید شوهرش هیچ‌وقت سبیل نداشته است وحشتناک نیست؟ سال‌ها از پی هم خواهند گذشت و او زنی جاافتاده خواهد شد و سپس پیرزن خواهد شد و همچنان این جمله را تکرار خواهد کرد… تنها خدا -اگر می‌شد نامش را خدا گذاشت- می‌توانست یاری‌اش کند. مرد به‌هیچ‌روی به جعل واقعیت نمی‌اندیشید، بلکه خواستار معجزه‌ای از خداوند بود. از او می‌خواست کاری کند که آنچه رخ داده بود رخ نداده باشد و نه‌تنها این رویداد با پیامدهایش از زندگی‌شان پاک شود، بلکه رد این پاک‌کن نیز از میان برود و رد آن رد نیز بر جای نماند. نه، نمی‌خواست تقلب کند، نمی‌خواست فراموش کند، بلکه می‌خواست اصلا چیزی در کار نباشد که بخواهند در آن تقلب کنند یا به فراموشی‌اش بسپارند. در غیر این‌صورت، خاطره‌ی آن ناگزیر به سراغشان می‌آمد و نابودشان می‌کرد…

خصم

1,800,000 ریال

به باور مومنان، لحظه‌ی مرگ لحظه‌ای است که آدمی خداوند را می‌بیند، اما نه به شکلی مبهم و در یک آینه، بلکه چهره به چهره. حتی اشخاص بی‌ایمان نیز به چیزی شبیه این اعتقاد دارند، به این‌که محتضران، در لحظه‌ی هجرت به دیگرسو، فیلم تمام زندگی خود را در یک آن پیش چشم خویش می‌بینند و سرانجام به معنای آن پی می‌برند. و این شهود، که باید برای رومان‌های سالخورده شادی آرزوهای برآورده‌شده را به همراه می‌آورد، چیزی نبود جز چیرگی دروغ و شر. آن‌ها باید خداوند را می‌دیدند، اما به جای او کسی را دیده بودند که چهره‌ی پسر دلبندشان را به خود گرفته بود، همان کسی که کتاب مقدس شیطان می‌نامد_ خصم.

نقاشی دلپذیر

800,000 ریال

مثل دیوانه‌ها از خیابان گذشت، زنی را هل داد و به لطف بخت از برخورد با سپر ماشینی جان به در برد. می‌دوید و جز آن تابلو هیچ چیز را نمی‌دید. آری، معجزه تکرار شد. مثل بار اول، بوهای خوش در وجودش رخنه کردند، گرسنگی‌اش را فرونشاندند و جانی تازه در او دمیدند. با این همه، با نگرانی به خود گفت شاید این آخرین غذایی باشد که با تماشای آن نقاشی طعمش را می‌چشد، زیرا هر لحظه امکان داشت مجموعه دار متفننی از راه برسد و تابلو را با خود ببرد. این اندیشه چنان دردناک بود که تصمیم گرفت وارد مغازه شود، بی‌آن‌که بداند آن‌جا چه می‌خواهد…

مرد گرسنه، به محض روگرداندن به سمت تابلو، احساس کرد گرما و خوشی دوباره در رگ‌هایش جریان می‌یابد و حالش به‌سرعت رو به بهبودی می‌رود. از آن لحظه به بعد، جز خوردن به هیچ چیز نیندیشید و از سوال‌کردن هم دست برداشت. همچنان‌که مرد رفته‌رفته نیروی ازدست‌رفته‌اش را باز می‌یافت، از پس پرده‌ی مخمل خرمایی رنگی که ویترین را از گالری جدا می‌کرد چهره‌ای دژم چندبار پدیدار شد، بی‌آن‌که حتی توجه مرد را برانگیزد. سرانجام با شکمی سیر و نیز از بیم آن‌که پرخوری پس از گرسنگی‌کشیدنی طولانی برایش زیان‌آور باشد، از آن‌جا دور شد و در نزدیک‌ترین میدان جایی برای نشستن یافت.

فرار بی فرجام

1,450,000 ریال

هیچ‌چیز از نیایش ناآگاهانه‌ی پدری بازمانده بر مزار پسر ازدست‌رفته‌اش بی‌رحمانه‌تر نیست، پدری که نادانسته فرزندش را قربانی کرده است. توندا گاه احساس می‌کرد خودش آن پایین آرمیده است، احساس می‌کرد همه‌مان آن پایین آرمیده‌ایم، همه‌ی ما که از خانه‌ای رخت بربسته‌ایم و کشته شده‌ایم و در خاک خفته‌ایم یا راه رفته را بازگشته‌ایم، اما نه به سوی خانه، زیرا مدفون یا زنده ماندن ما دیگر اهمیتی ندارد. ما در این جهان غریبه‌ایم. ما اهل قلمرو سایه‌هاییم.

واقعه ای در زندگی یک نقاش منظره

600,000 ریال

این دلمشغولیِ وسواس گونه‌ی بهترین بودن از کجا آمده بود ؟ چرا چنین می‌پنداشت که تنها کیفیت می‌تواند به کارش مشروعیت ببخشد؟ او در واقع بدون درنظر گرفتن مسئله‌ی کیفیت حتی نمی‌توانست دراین باره بیندیشد. اما اگر اشتباه می‌کرد چه؟ اگر صرفا تسلیم یک خیالبافی بیمارگونه شده بود چه؟ چرا نمی‌توانست مثل بقیه باشد؟ چرا نمی‌توانست تنها به بهترین نحو ممکن نقاشی کند و به چیزهای دیگری غیر از این موضوع اهمیت بدهد؟

وقتی بخیه‌های صورتش را می‌کشیدند، به‌وضوح سست شدن هریک از نخ‌ها را حس می‌کرد. در آن گیجی و نیمه‌هشیاری چنین می‌پنداشت که همه‌ی آن نخ‌ها هدایتگر عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی‌احساساتش یا نمود آن احساسات هستند- این تصور در هر صورت برآیندی یکسان داشت. کراوزه نگاهش را دزدید، نظری نداد و شتابان کوشید موضوع را عوض کند. کار آسانی هم نبود: عوض کردن موضوع یکی از دشوارترین هنرهاست، کلید کم و بیش تمام هنرهای دیگر. و در اینجا تغییر خود بخش کلیدی موضوع به شمار می‌آمد.

مادربزرگ من

1,200,000 ریال

فرقی نمی‌کرد چشمانم باز باشند یا بسته، چون چند تصویر پیوسته پیش چشمانم بود: جمعیت منتظر در صحن کلیسا و بخصوص چشمان بچه‌ها؛ کودکان به‌آب‌انداخته‌شده و بیرون‌آمدن کله‌هایی از آب بر اثر سائق حیات؛ لحظه‌ی جداشدن و ربوده‌شدن هرانوش از مادرش… و بعد تصویر چهره‌ی خودم در روزهای عید، حین شعرخواندن در مدرسه، افتاده روی همه‌ی این تصاویر.

من همیشه خوب شعر می‌خواندم و معلم‌هایم اغلب مایل بودند شعرهای حماسی را من بخوانم. شعرهایی چون «گذشته‌ی شکوهمند»، که با تمام وجود فریادشان می‌زدم، اینک به سد تصاویر ذهنی‌ام می‌خوردند و پاره‌پاره می‌شدند، به تصویر چشمان ترسان کودکان و سرهای فروبرده‌شده در آب و رودهای سرخ‌فام از خون انسان‌ها.

قلاده ی سرخ

1,200,000 ریال

بازپرس، طی آن جنگ بی‌پایان، انواع و اقسام احساسات را تجربه کرده بود. او در کسوت یک جوان آرمانگرا راهی جبهه شده بود، کسوتی معمول در طبقه‌ی اجتماعی وی. در ابتدا تنها وطنش برای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمان‌های بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت. فکر می‌کرد آدم‌ها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمان‌ها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدم‌ها همنشین شده و گاه جانب آن‌ها را گرفته بود. حتی یکی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنج‌های این آدم‌ها محترم‌تر از آرمان‌هایی نیست که به نامشان چنین رنج‌هایی بر آن‌ها روا داشته می‌شود؟

اطلس قاره های مه آلود

2,000,000 ریال

آیا خواب گونه‌ای بیداری است و آیا رؤیاها خود واقعیتند؟ کسی چه می‌دانست؟ چه‌بسا اندکی قبل، آن‌گاه که بیدار شده و به جهان واقع چشم گشوده و در بستر کش‌و‌قوس آمده بود، تازه داشت به خواب فرومی‌‌رفت. اگر چنین چیزی واقعیت داشت، پس هرآنچه اینک می‌دید رؤیا بود و بس. دیده‌های او، چه رؤیا بودند و چه واقعیت، وجود فاعلی را اثبات می‌کردند که آن حقیقت یا آن رؤیا را می‌دید. در این صورت، او در مقام فردی که این همه را می‌دید، وجود داشت. با خود گفت: “چنان‌که دکارت می‌گوید، من هستم. خب، آینه‌ی خانه می‌گوید من احسان افندی‌ام، اما آینه‌ی رؤیا می‌گوید من بنیامینم. به‌راستی من کدامشان هستم؟ به‌راستی کیست آن فاعلی که تمام این‌ها را می‌بیند؟”

کلنل شابر

1,100,000 ریال

آقا، اگر جوانکی خوش‌سیما بودم، هیچ‌یک از این مصائب بر سرم نازل نمی‌شد. زنان تنها وقتی سخن مردی را باور می‌کنند که کلمه‌ی “عشق” را در یک‌یک جملات خود فرو کرده‌باشد. آن‌وقت است که به پرواز درمی‌آیند، به این‌سووآن‌سو می‌جهند، از جان مایه می‌گذارند، توطئه می‌چینند، بر هر چه بگویی مهر تایید می‌نهند و به خاطر مردی که دوستش دارند آسمان را به زمین می‌آورند. اما آخر من چطور می‌توانستم زنی را به مهر خود برانگیزم؟ منی که در ایام گذشته ، در سال 1799، برازنده‌ترین جوان خوش‌پوش محافل به شمار می‌آمدم، حالا بیش‌تر شبیه یک اسکیمو بودم تا مردی فرانسوی. با این همه، من شابر بودم، کنت نظام امپراتوری!

آبرنگ 24 رنگ پیکاسو جعبه مقوایی

3,100,000 ریال

برند: پیکاسو
کشور مبدا برند: چین
ساختار بدنه: طلق و پلاستیک
تعداد رنگ موجود در بسته: 12
قلم مو: دارد
وزن کالا: 140 گرم