مردم سلیقه، نیاز و خواسته‌های متفاوتی دارند. وقتی چیزی را که به آن‌ها پیشنهاد می‌دهید دوست ندارند، پذیرش آن برایشان سخت می‌شود. گاهی مهارت شما را رد می‌کنند (شما مهارت این شغل را ندارید) یا عشق شما را رد می‌کنند (ببخشید شما فرد مدنظر من نیستید؛ من مردهای کوتاه‌قد و چهارشانه را دوست دارم). آنها فقط چیز دیگری می‌خواهند یا شخص دیگری مدنظرشان است. این مساله فقط حقیقتی است از زندگی؛ ما مخلوقاتی انتخابگر هستیم و براساس نیاز خود دست به انتخاب می‌زنیم.

چیزی که شما آن را طردشدگی درک کردید، در واقع انتخابی است که دیگران براساس نیاز خود انجام می‌دهند. اگر بخواهید نسبت به آن حساسیت نشان دهید، هر نوع ردشدنی برای شما تبدیل به مشکل شخصی می‌شود. فکر می‌کنید مناسب‌تر از شما کسی وجود ندارد، اما در واقع در آن لحظه، طرف مقابل طبق شرایط لازم دست به انتخاب می‌زند.

در دوران کودکی متقاعدتان کردند که لیاقت لازم را ندارید. همان احساس منفی که به شما صدمه می‌زد، هنوز هم در وجود شما هست. وقتی توسط کسانی مثل والدین، معلم و یا هر شخص نزدیکی سرزنش می‌شدید، بیشتر سعی می‌کردید تا آن‌ها را راضی نگه دارید. اما سرزنش شدن‌ها ادامه پیدا کرد. قبلا یکی اعتمادبه‌نفس شما را از بین برد و حال شما می‌خواهید آن را پس بگیرید. این تجربه تلخ شرایط فوق‌حساسیت‌زا را برای شما ایجاد کرد. وقتی موقعیتی پیش آید که عزت‌نفس شما به چالش کشیده شود و ترس آن در شما رخنه کند، بیش‌ازحد به آن حساس می‌شوید.

درون شکاک خود را به چالش بکشید

شک و انتقاد همیشه با ما خواهند بود. شک‌ها وظیفه‌ای به جز مورد هدف قرار دادن کسانی که می‌خواهند کاری مثبت در زندگی انجام دهند، ندارند. فقط می‌خواهند در عاملی که اساس ارزش ماست نفوذ کنند. …