اغلب نوجوانها انگار به رادارهایی مجهزند که از عوامل مسبّب ناراحتی پدر و مادرشان مطلع می‌شوند. اگر پدر و مادر به پاکیزگی و آراستگی بها بدهند، نوجوانان بی‌نظمی و شلختگی را انتخاب می‌کند، اتاقش را به هم می‌ریزد و لباسهایش را هر کدام به گوشه‌ای می‌اندازد؛ مو بلند می‌کند و با این حال دشمن شانه کردن و موهای مرتّب است. اگر به خوشرفتاری و ادب و نزاکت اهمیّت بدهیم، او به عمد راه بی‌ادبی انتخاب می‌کند. میان صحبت می‌پرد و حرفهایی که نباید می‌زند. اگر صحبت متین و مؤدّبانه را بپسندیم او به شیوه لات‌ها صحبت می‌کند؛ اگر خواهان آرامش باشیم، با همسایه‌ها در می‌افتد، سر به سرشان می‌گذارد و با بچّه‌هاشان دعوا می‌کند. اگر دوستدار کتاب و نوشته‌های ادبی باشیم، خانه را از کتابهای بی‌سر و ته و خنده‌دار پر می‌کند؛ اگر به سلامت جسمانی و ورزش بها بدهیم، او را بکشی، از جایش تکان نمی‌خورد. اگر از سرما خوردنش بترسیم، در برف و یخ‌بندان پیراهن رکابی تابستانی می‌پوشد. اگر نگران آلودگی هوا و سرطان ریه باشیم، پشت سر هم سیگار دود می‌کند؛ اگر برای ما نمره خوب مدرسه اهمیّت داشته باشد خیلی که لطف بکند شاگرد آخر کلاس می‌شود.

واقعا احساس خوشبختی می‌کنم چون توانسته‌ام به نقاط مختلف دنیا سفر کنم و با پدیده‌های بسیار شگفت‌انگیز و دیدنی روبه‌رو شوم. دوست دارم یکی از برداشتهایم را از زندگی روزمرة آمریکا شرح دهم این فکری است که ذهن اغلب ما را پر کرده و زندگی روزانه اکثر ما صرف توجّه به آن می‌شود و آن این است که بسیاری از ما آن‌چنان خود را در « دنیای عینی و مادی» غرق کرده‌ایم که از اصول غافل مانده‌ایم. زندگی ما را جمع‌آوری اشیا- ثروتمند‌ترین- بزرگترین و بهترین آدمها شدن تشکیل می‌دهد. از تمام مواهبی که برای یک زندگی راحت و مرفّه لازم است، برخورداریم مع‌هذا هنوز ناراضی و ناخشنودیم و بسیاری نیز گرفتار احساس تنهایی- آشفتگی ذهنی و سردرگمی هستیم. البته راه دیگری هم که ما را به مسیری مخالف می‌برد، وجود دارد و آن سفر به درون است. این درون‌نگری واقعا مرا هیجان‌زده می‌کند چون پس از یک عمر کار کردن با بچّه‌ها به این واقعیّت پی‌برده‌ام که تنها سرمایة ارزشمندی که می‌توانیم به بچّه‌ها بدهیم آن چیزی است که هستیم و نه آنچه داریم.

معمولا هنگامی که باید خاموش باشیم، دوست داریم سخن بگوییم. کونگ تینگان متفکر چینی گفته است «قدیس خاموش است. اندیشمند سخن می‌گوید و نادان پرگویی می‌کند.» ما دوست داریم دربارة خدا گفتگو کنیم اما «او» را کم می‌شناسیم. بایزید گفته است: «دورترین افراد از خدا کسانی هستند که بیش از همه دربارة «او» سخن می‌رانند. اناس بن مالک در پاسخ به علت سکوتش گفت: «خردمند مشتاق دانستن است، نادان مشتاق واگویی.»
استادان بزرگ بشریت افرادی کم‌گو بوده‌اند. بودا هیچگاه با کسی مشاجره نکرد. گورونانک هرگز مباحثه‌ای انجام نداد. مادر میرا خاموش بود یا آنکه نیایش‌هایی جانسوز می‌خواند. شمس تبریزی مرشد جلال‌الدین رومی گفته است: «خاموش باش تا خدایی که زبان را به تو ارزانی داشت، سخن گوید.»

اساسا به نظر می‌رسید مدیران دو گروه‌اند: گروهی فقط به دستاوردها و سود سازمان علاقه‌مند بودند و توجّه نشان می‌دادند و گروه دیگر فقط به فکر کارکنان و افراد سازمان بودند. سرپرستان و مدیرانی که به نتایج و سود مؤسّسه فکر می‌کردند، گروه مستبد و بی‌گذشت و آنان که به افراد دل‌بسته بودند، گروه آزاد و انسان‌دوست نام داشتند. جوان به این نتیجه رسید که هیچ یک از مدیران این دو گروه مدیری کامل نیستند، بلکه تنها نیمه مدیرند.
گرچه از این جستجو خسته و مأیوس شده بود و فکر می‌کرد باید هر چه زودتر از این تحقیق و تلاش بی‌نتیجه دست بردارد، ولی به هر حال، شرایط مدیر شایسته و با کفایت را دریافته بود. به نظر او یک مدیر لایق و موّفق آن طور مدیریّت می‌کرد که هم سازمان از افراد و کارکنان بهره‌مند شود و هم افراد از سازمان.

افسردگی مسئلة شمارة یکِ سلامت در دنیاست. به قدری توسعه پیدا کرده که آن را سرماخوردگی اختلالات دماغی نامیده‌اند، با این حال تفاوت ظریفی میان سرماخوردگی و افسردگی وجود دارد. افسردگی کشنده است. با توجه به تحقیقات به عمل آمده در سالهای اخیر آمار خودکشی حتی در میان کودکان و پا به سن گذاشته‌ها رشد تکان دهنده‌ای داشته؛ و این در شرایطی است که انواع داروهای آرام‌بخش و ضدافسردگی که شمار آن از میلیارد هم گذشته، در دهة جاری برای درمان افسردگی تجویز شده است.
به راستی تأسف‌انگیز است. اما برای آنکه افسرده‌تر شوید، باید بدانید که افسردگی نوعی بیماری است و بنابراین لازمة زندگی سالم نیست. و مهم‌تر آنکه می‌توانید به کمک روشهای ساده بر این بیماری چیره شوید. اخیراً گروهی از روان‌پزشکان و روان‌شناسان دانشکدة پزشکی پنسیلوانیا به پیشرفتهای بزرگی در زمینة درمان اختلالات روانی دست یافته‌اند. این عده که از روشهای مرسوم درمان افسردگی، به آن علت که در شفای بیماران از سرعت لازم بی‌بهره است دل خوشی نداشتند، روش تازه‌ای برای درمان افسردگی و سایر اختلالات احساسی ابداع کردند.

نگرش سنتی در مراقبت از والدین نیاز به بازنگری دارد. فرزندان بالغ نمی‌توانند والد پدر و مادر خود باشند. شما نمی‌توانید مادرِ مادر و یا پدرِ پدر خود باشید. پدر و مادر شما هر مشکلی که داشته باشند کودک نیستند. آنها اعضای بالغ خانوادة شما هستند که وقتی پا به سن می‌گذارند نیازهای خاصی پیدا می‌کنند. شما هم فرزند بالغی هستید که پیوسته بر سنتان افزوده می‌شود. شما هم نیازهای شخصی و نیز مسئولیت‌هایی در قبال سایر اشخاص موجود در زندگی خود دارید. برای اینکه بتوانید با والدین سالمند، بیمار یا معلول خود کنار بیایید راه‌چاره‌های مختلفی دارید. باید تصمیم بگیرید که آیا اصولا مایل به نگهداری از آنها هستید. تا چه حدی و چه مدتی، به چه هزینه و به چه هدفی می‌خواهید خودتان را درگیر کنید. مراقبت از پدر و مادر سالمند مستلزم اقداماتی اغلب ابهام‌آمیز و دردناک است و ابهام و سردرگمی هم اغلب مانعی بر سر راه عمل است.

هریک از ما الگوهای رفتاری گوناگونی داریم که هر از چندگاه با تغییرات خلق‌وخو، خشم، خنده، ترس یا شادی تغییر می‌کند. در پشت این تغییرات هیجانی، الگوهای عمیق‌تر و تمایلات پایدارتری وجود دارد، که آن را شخصیت می‌نامیم. از روی همین خصوصیات است که ما می‌توانیم افراد را به روش‎های مختلفی طبقه‌بندی کنیم.
به منظور پیشرفت در زمینۀ علوم ذهنی و تعریف شخصیت، کارشناسان روان‌سنجی با تعداد زیادی از انواع مختلف شخصیت روبرو بودند. به منظور ساده‌کردن امور (که هدف همیشگی یک دانشمند است)، آنان بر روی این نظریه کار کردند که در واقع فقط تعداد کمی از انواع اصلی شخصیت وجود دارد و اینکه از هر یک از انواع اصلی تعداد زیادی ویژگی‌های فرعی منتج می‌شود. آنان مجموعه‌ای از روش‎های آماری را گرد آوردند تا دریابند که هر نوع شخصیت تا چه میزانی با نوع دیگر ارتباط دارد. در صورتی که یک ارتباط قوی را شناسایی می‎کردند، به این نظریه می‎رسیدند که باید یک عامل مشترک، که در سطح زیرین عمل می‎کند، وجود داشته باشد. آنان دریافتند که انواع مختلف شخصیت می‎توانند در گروه‎ها یا خوشه‎هایی قرار گیرند که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند.

یک روز داستانی دربارة واعظی خواندم که به شهری رفت. او از پسربچه‌ای پرسید: «ممکن است بگویی از کدام طرف می‌توان به دفتر پست رفت؟» پسربچه پاسخ داد: «بله، البته».
آن دو همچنان که با هم به سوی دفتر پست می‌رفتند، مرد از پسربچه خواست که آن روز عصر به محل سخنرانی بیاید و به حرفهای او گوش کند. پسرک پرسید: «می‌خواهید دربارة چه چیزی حرف بزنید؟» مرد سخنران پاسخ داد: «راه بهشت».
پسرک گفت: «شوخی نکنید، چطور می‌خواهید دربارة بهشت با ما حرف بزنید، در حالی که حتی راه دفتر پست را نمی‌دانید».
نمی‌دانم این داستان حقیقت دارد یا نه، اما می‌دانم که برای شناختن راه بهشت لازم نیست که راه دفتر پست را بشناسیم. بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ بهشت و جهنم آفریدة خود ماست. برای آفرینش بهشت، لازم است الگوی ذهنمان را تغییر دهیم. ذهنتان را تغییر دهید آن‌گاه دنیا را دگرگون خواهید کرد.

بیماری قلبی نخستین قاتل مردان و زنان است. همه ما می‌دانیم که انجام دادن تمرینات هوازی برای سلامتی قلبی ضرورت دارد و حالا به این مطلب پی می‌بریم که تمرینات قدرتی هم با لاغرتر کردن بدن شما به این امر کمک می‌کند. هرچه نسبت عضله به چربی در بدن بیشتر باشد خطر بیماری قلبی کاهش می‌یابد. حتی کسانی که به مشکلات قلبی دچار هستند می‌توانند از انجام دادن این تمرینات فایده ببرند.
پس از موفقیتی که ما در ارتباط با سالمندان ضعیف به دست آوردیم، دکتر هل بنیامینی و به دنبال او یکی از دانشجویان رشتة دکترا در آزمایشگاه ما به بررسی یک برنامه توان‌بخشی قلبی محلی پرداختند. نیمی از آنها تحت مراقبت‌های معمولی شامل برنامه پیاده‌روی قرار گرفتند. بعد از دوازده هفته این افراد کمی قوی‌تر شدند. اما قدرت کسانی که تمرینات قدرتی انجام می‌دادند به میزان بیشتری افزایش یافت. افزون بر این آنان در تمرینات هوازی هم موفق‌تر بودند، هرچند که هر دو گروه از یک برنامه پیاده‌روی یکسان پیروی می‌کردند.