نمایش 9 12

دختر فیلی

2,200,000 ریال

رابطه‌‌ی من و باد شکراب است.
تقصیر باد است که من اسم و روز تولد ندارم. حتی چیزی درباره‌ی خودم نمی‌دانم تا قصه‌ام را شروع کنم. وقتی کوچک بودم خانوده‌ام را بُرد و حالا نه آنها را به یاد می‌آورم و نه می‌دانم از کجا آمده‌ام.
بارها خواهش کردم خانواده‌ام را برگرداند اما باد اصلا شنونده‌ی خوبی نیست و به‌جای گوش‌دادن بیشتر حرافی می‌کند. می‌توانم چیزهایی را که پچ‌پچ می‌کند بشنوم. مدام یادآوری می‌کند اشباح واقعی هستند و فیل‌ها حرف می‌زنند. با اینکه زبانش را می‌فهمم و همه‌جا دنبالم می‌آید و نصیحتم می‌کند، هیچ‌وقت نمی‌تواند بُردن خانواده‌ام را جبران کند و بابت آن به من مدیون است. باز جای شکرش باقی است که دست‌کم مرا جایی آورد که توانستم خانه و سرپناهی داشته باشم…

جوهرک

2,200,000 ریال

جوهر مشکی ناگهان خودش را تکان داد، انگار که تصاویر در امتداد جوهر، دنباله‌دار شدند. خطوط، درخشان و سپس لرزان شدند. جوهر مشکی از گوشه‌ی تمام صفحات دفتر جریان پیدا کرد و خود را تا وسط صفحه کشاند. حرکت جوهر باعث به‌وجودآمدن ردپای جوهر پشت صفحه‌ها نشد؛ به‌استثنای صفحات سفید. خطوط تصاویر به یکدیگر متصل شده و اشکال بزرگ‌تری را، گاه مسطح و گاه زاویه‌دار، تشکیل دادند. وقتی خطوط در مرکز صفحه متحد شدند لکه‌ی سیاه بزرگی، به‌اندازه‌ی یک مشت دست، پدیدار شد. برای لحظه‌ای شکل وسط صفحه به‌نظر بی‌حرکت می‌رسید، انگار در حال استراحت است. معمولا ریکمن علاقه‌ای به هنر ندارد، اما این یکی متفاوت بود. او پاهایش را روی میز گذاشت و به‌سمت دفتر خم شد تا بتواند بهتر ببیند…

پرندگان موعود

قیمت اصلی: 2,600,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,340,000 ریال.

ستاره های زیر پاهای ما

قیمت اصلی: 2,500,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,250,000 ریال.

جزیره ی بی سرپرست ها

قیمت اصلی: 2,560,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,304,000 ریال.

جینی صدای زنگ را شنید. کتابش را پایین انداخت، از جای راحتش روی کاناپه‌ی قهوه‌ای قدیمی بلند شد و به طرف در هجوم برد. وقتی از کلبه‌ی کوچکش با شتاب بیرون پرید در هوای غروب شروع به دویدن کرد.
در طول ساحل همه داشتند می‌دویدند. دینگ دینگ زنگ طلایی که در هوای گرگ‌و‌میش غروب می‌درخشید آنها را به‌سوی خود فرا‌ خوانده بود و همه داشتند به سرعت برق به‌طرف خلیج می‌دویدند. هشت تا بچه، از سمت آتشی که دورش حلقه زده بودند یا آشپزخانه‌ی روباز داشتند با حداکثر سرعت می‌دویدند، یا از کلبه‌هایشان بیرون آمده و به‌تاخت به‌طرف زنگ و پسر قدبلندی که در کنار آب داشت آن را به صدا درمی‌آورد می‌رفتند.
هر‌بار که زنگ به صدا درمی‌آمد همین‌طور بود.
در خلیج، همه در‌حالی‌که نفسشان بند آمده بود و به دریا خیره شده بودند صف بستند تا نزدیک شدن قایق در غروب آفتاب را تماشا کنند. آنها مانند تیرک‌های نامنظم یک حصار کنار هم در انتظار ایستاده بودند. دین مثل یک برج بلند در کنار جینی ایستاده و حالا خم شده بود تا زنگ را به‌آرامی روی قلابش بگذارد، سم کوچولو هم کنارش ایستاده بود. ایویِ لاغر طوری با اخم به شلپ‌شلپ آب نگاه می‌کرد که انگار کار بدی انجام داده بود. آز و جک هم داشتند به‌هم تنه می‌زدند. ‌‌‌‌‌جون، صاف و بلند در یک طرف صف ایستاده و به دریا خیره شده ‌بود، نَت هم با حوصله و درحالی‌که کتابی را محکم در دست گرفته بود کنار او ایستاده بود. بعد از او بِن بود که تنها یک سال از جینی کوچک‌تر و تقریباً هم‌قد او بود و درحالی‌که صبورانه به دریا نگاه می‌کرد لبخند ملایمی هم روی لب‌هایش بود.

تا پایین خیلی راهه

قیمت اصلی: 850,000 ریال بود.قیمت فعلی: 765,000 ریال.

هیچ‌کس
این روزها هیچ‌کس چیزی را باور نمی‌کند
و به همین خاطر است آنچه را که می‌خواهم برایت تعریف کنم به کسی نگفته‌ام،
راستش، شاید تو هم باور نکنی، فکر کنی که دروغ می‌گویم یا عقلم را از دست داده‌ام، ولی این را به تو بگویم که،
این داستان، واقعیست،
برای من اتفاق افتاده. واقعا اتفاق افتاده،
چه‌جور هم،
اسمم هست
ویل. ویلیام. ویلیام هالومن،
اما دوستان و آشنایان مرا فقط به نام ویل می‌شناسند،
پس مرا ویل صدا بزن چراکه پس از آنکه به تو گفتم آنچه که قرار است بگویم
یا می‌خواهی دوستم باشی و یا اصلا دوستم نباشی،
در هر صورت، مرا خواهی شناخت،
ویلیام هستم
برای مادرم و برادرم، شان، هرگاه که می‌خواست مرا بخنداند،
حالا می‌گویم ای کاش به لطیفه‌های مسخره‌اش بیشتر می‌خندیدم
چون پریروز، شان را با تیر زدند. شان را کشتند،
تو را نمی‌شناسم

کیف کتاب سیمرغ (کودک و مهارت های زندگی)،(30جلدی،گلاسه)

قیمت اصلی: 21,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 17,010,000 ریال.

مرداب مرد شکری

قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,782,000 ریال.

تنها راه

قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,782,000 ریال.

پادشاه مارها

قیمت اصلی: 3,100,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,511,000 ریال.

دیوارهایی اطراف ما

قیمت اصلی: 2,800,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,268,000 ریال.

آن شب گرم، ما دیوانه شدیم؛ جیغ می‌زدیم، نعره می‌کشیدیم، فریاد می‌زدیم. همگی دختر بودیم؛ بعضی‌هایمان چهارده، پانزده ساله و بعضی دیگر شانزده، هفده ساله. اما وقتی قفل‌ در سلول‌های ما باز شدند و دیگر کسی نبود که مانع بیرون آمدن ما شود، مثل مردها نعره می‌کشیدیم و صدای حیوانات وحشی را از خودمان در می‌آوردیم.
ما به راهروهای تاریک و مرطوب هجوم آوردیم. لباس‌های رنگی را که برایمان در نظر گرفته بودند، درآوردیم. لباس بیشتر ما سبز بود. آنهایی ‌که از نژاد برتر بودند لباس زرد پوشیده بودند و رنگ لباس تازه‌وارد‌های بیچاره، نارنجی بود. آن‌وقت تتوهای عجیب و غریب و ورم‌کرده‌مان نمایان شد.
آن بیرون، وقتی آسمان می‌غرید همه‌ی ما به قسمت‌های ای و بی هجوم آوردیم. وقتی آسمان برقی زد، خودمان را به قسمت سی رساندیم. حتی شانس‌مان را امتحان کردیم و به قسمت دی هم رفتیم؛ بخش سلول‌های انفرادی.

نفرتی که می دهی

قیمت اصلی: 3,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,430,000 ریال.

پسرکی روی جعبه ی چوبی

1,760,000 ریال

فردی با سر و رویی گل‌آلود آهسته از پله‌های ساختمان بالا آمد و در ورودی آپارتمان ایستاد. او را نشناختم تا اینکه وارد شد و خود را روی صندلی انداخت. پدرم طی این چند هفته تا این حد تغییر کرده ‌بود. من، مادرم، خواهرم و برادرهایم او را در آغوش گرفتیم. اما خوشحالی‌مان لحظه‌ای بیشتر طول نکشید. در این فکر بودیم که چه اتفاقی برای هرشل افتاده ‌بود. پدر به ما اطمینان داد که هرشل در امان است. اگرچه به نظر من او تردید داشت. چون مخفیانه چیزهایی به مادرم گفت. پدر تعریف کرد که او و هرشل به جمع پناهندگانی پیوستند که به سوی شمال و شرق می‌رفتند. چون می‌خواستند از تانک‌ها و نیروهای آلمان پیش‌تر باشند. از صبح تا شب به همراه بقیه راه می‌رفتند و از چنگ سربازهای متجاوز فرار می‌کردند. ساعات محدودی را در مزارع می‌خوابیدند. غذای محدودی به‌دست می‌آوردند. آنها خوشه‌های ذرت را چیده و به‌ همان صورت خام می‌خوردند. هرگاه به شهری می‌رسیدند، شایعه می‌شد که آلمان‌ها آنجا هستند. آلمان‌ها با سرعتی هشداردهنده غرب لهستان را فتح کرده و به سمت شرق درحال پیشروی بودند.

سال گمشده

2,700,000 ریال

گفتم: «صبر کن ببینم. مامانِ هلن گفته بود که زن‌عمو و بچه‌هاش چیزی ندارن بخورن. یعنی تو برادر و خواهر داشتی؟»
جی‌جی یکه خورد، چیزی نگفت.
همه‌چیز و همه‌کس را از دست داده.
حرف‌های آنا میخائیلوونا معنای تازه‌ای به خود گرفت.
تعجبی نداشت که جی‌جی به میلا گفته بود احمق. این‌جوری فرض کرده بود.
پرسیدم: «چند تا برادر و خواهر بودین؟»
جی‌جی پوشه‌ای را باز کرد که رویش نوشته بود خاطرات هلن و نگاهی به صفحه‌ها انداخت. بعد صفحه‌ای را دستم داد…