نمایش 9 12

میسی مک میلان و الهه ی رنگین کمان

قیمت اصلی: 1,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,080,000 ریال.

خانه‌ی ما در خیابان پِمبرتون است. حیاط جلویی‌اش در قرمز دارد و حیاط پشتی‌اش پر است از گل‌های وحشی. نشیمنگاه لب پنجره‌مان جان می‌دهد برای کتابخوانی. توی چمن حیاط جلویی‌مان یک تابلو کاشته‌اند که رویش نوشته شده: «به فروش می‌رسد» و این زشت‌ترین چیزی‌ست که به عمرم دیده‌ام.
خرت و پرت مدرسه را در اتاقم می‌اندازم و یک‌راست به آشپزخانه می‌روم. کمی شیر‌شکلات درست می‌کنم و شروع می‌کنم به قلپ قلپ نوشیدن تا پیش از اینکه مادر متوجه رسیدنم شود، در بروم.
بخشکی شانس!
از گوشه‌ی چشمم متوجه می‌شوم که مادر دم در ایستاده و دارد برایم دست تکان می‌دهد تا متوجهش شوم.
برمی‌گردم تا با او رو در رو شوم. و او به زبان اشاره به من می‌فهماند که:
مدرسه چطور بود؟
من هم به زبان اشاره به او می‌گویم امروز همه‌اش خوب بود، تا پیش از اینکه یک بار دیگر چشمم به تابلوی فروش بیفتد:
هر بار، این تابلو روزم رو خراب می‌کنه.
یک دور چشمانش را در حدقه می‌چرخاند؛ حرکتی که از نظر من چندان هم مادرانه نیست.
و لحظه‌ای بعد گوشی‌اش را برمی‌دارد، نگاهی به صفحه‌ی نمایشش می‌کند، و با دست دیگرش که آزاد است با اشاره می‌گوید:
تماس کاریه. یک دقیقه.
لیوانم را درون سینک می‌گذارم و منتظر می‌مانم. مادر از قرار معلوم دارد برای یک مشتری که در نحوه‌ی استفاده از نرم‌افزار مشکل دارد توضیحاتی می‌دهد.

تا ابد یا تا زمان های خیلی خیلی دور

قیمت اصلی: 3,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,700,000 ریال.

وقتی به دستشویی می‌رسم نفسم را آرام در سینه‌م حبس می‌کنم تا اشک‌هایم را درون خودم نگه دارم. سپس شیر آب را باز می‌کنم و نفس‌های خیلی خیلی خیلی عمیق می‌کشم، همان‌طور که دکتر فردریک به من یاد داده است. باید یک‌جا بایستم و پشت‌سرهم نفس بکشم، نفس نفس نفس، تا اینکه گریه‌ام از بین برود.
به خودم می‌گویم نه، دوباره اتفاق نمی‌افتد، تکرار نمی‌شود.
دوباره تکرار نمی‌شود.
باید این را باور کنی.
آدمک تنها قولی که به ما داده است همین است.
او گفت: «باور کنید، باور کنید، من همیشه کنارتون هستم. اسباب‌کشی‌کردن دیگه تموم شده. من برای همیشه مادرتون هستم. فقط سعی کنید حرفم رو باور کنید، بپذیرید که اینجا برای همیشه خونه‌ی شماست. اگه این رو باور کنید ما از پس تمام مشکلات برمیایم.»
پس من تمام سعیم را می‌کنم. به خودم می‌گویم که ما برای همیشه اینجا هستیم.
و تا الان، این حرف درست بوده است.

بانوی بی گناه

قیمت اصلی: 3,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,700,000 ریال.

وقتی رفت

قیمت اصلی: 4,160,000 ریال بود.قیمت فعلی: 3,744,000 ریال.

ستاره های زیر پاهای ما

قیمت اصلی: 2,500,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,250,000 ریال.

جزیره ی بی سرپرست ها

قیمت اصلی: 2,560,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,304,000 ریال.

جینی صدای زنگ را شنید. کتابش را پایین انداخت، از جای راحتش روی کاناپه‌ی قهوه‌ای قدیمی بلند شد و به طرف در هجوم برد. وقتی از کلبه‌ی کوچکش با شتاب بیرون پرید در هوای غروب شروع به دویدن کرد.
در طول ساحل همه داشتند می‌دویدند. دینگ دینگ زنگ طلایی که در هوای گرگ‌و‌میش غروب می‌درخشید آنها را به‌سوی خود فرا‌ خوانده بود و همه داشتند به سرعت برق به‌طرف خلیج می‌دویدند. هشت تا بچه، از سمت آتشی که دورش حلقه زده بودند یا آشپزخانه‌ی روباز داشتند با حداکثر سرعت می‌دویدند، یا از کلبه‌هایشان بیرون آمده و به‌تاخت به‌طرف زنگ و پسر قدبلندی که در کنار آب داشت آن را به صدا درمی‌آورد می‌رفتند.
هر‌بار که زنگ به صدا درمی‌آمد همین‌طور بود.
در خلیج، همه در‌حالی‌که نفسشان بند آمده بود و به دریا خیره شده بودند صف بستند تا نزدیک شدن قایق در غروب آفتاب را تماشا کنند. آنها مانند تیرک‌های نامنظم یک حصار کنار هم در انتظار ایستاده بودند. دین مثل یک برج بلند در کنار جینی ایستاده و حالا خم شده بود تا زنگ را به‌آرامی روی قلابش بگذارد، سم کوچولو هم کنارش ایستاده بود. ایویِ لاغر طوری با اخم به شلپ‌شلپ آب نگاه می‌کرد که انگار کار بدی انجام داده بود. آز و جک هم داشتند به‌هم تنه می‌زدند. ‌‌‌‌‌جون، صاف و بلند در یک طرف صف ایستاده و به دریا خیره شده ‌بود، نَت هم با حوصله و درحالی‌که کتابی را محکم در دست گرفته بود کنار او ایستاده بود. بعد از او بِن بود که تنها یک سال از جینی کوچک‌تر و تقریباً هم‌قد او بود و درحالی‌که صبورانه به دریا نگاه می‌کرد لبخند ملایمی هم روی لب‌هایش بود.

تا پایین خیلی راهه

قیمت اصلی: 850,000 ریال بود.قیمت فعلی: 765,000 ریال.

هیچ‌کس
این روزها هیچ‌کس چیزی را باور نمی‌کند
و به همین خاطر است آنچه را که می‌خواهم برایت تعریف کنم به کسی نگفته‌ام،
راستش، شاید تو هم باور نکنی، فکر کنی که دروغ می‌گویم یا عقلم را از دست داده‌ام، ولی این را به تو بگویم که،
این داستان، واقعیست،
برای من اتفاق افتاده. واقعا اتفاق افتاده،
چه‌جور هم،
اسمم هست
ویل. ویلیام. ویلیام هالومن،
اما دوستان و آشنایان مرا فقط به نام ویل می‌شناسند،
پس مرا ویل صدا بزن چراکه پس از آنکه به تو گفتم آنچه که قرار است بگویم
یا می‌خواهی دوستم باشی و یا اصلا دوستم نباشی،
در هر صورت، مرا خواهی شناخت،
ویلیام هستم
برای مادرم و برادرم، شان، هرگاه که می‌خواست مرا بخنداند،
حالا می‌گویم ای کاش به لطیفه‌های مسخره‌اش بیشتر می‌خندیدم
چون پریروز، شان را با تیر زدند. شان را کشتند،
تو را نمی‌شناسم

کیف کتاب سیمرغ (کودک و مهارت های زندگی)،(30جلدی،گلاسه)

قیمت اصلی: 21,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 17,010,000 ریال.

مرداب مرد شکری

قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,782,000 ریال.

شبح

قیمت اصلی: 1,600,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,440,000 ریال.

جهش (حل مسائل بزرگ و محک زدن ایده های تازه در عرض تنها پنج روز)

قیمت اصلی: 3,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,880,000 ریال.

همه چیز همه چیز

قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,980,000 ریال.

شجاع مانند تو

قیمت اصلی: 2,600,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,340,000 ریال.

از پله‌های ایوان پایین آمدند و وارد حیاط شدند. پدربزرگ هنوز هم شانه‌ی جنی را برای حفظ تعادل نگه می‌داشت. او همه‌ی قدم‌ها را شمرد. طبق معمول ۱۷ قدم به وسط حیاط و ۱۲ قدم به سمت چپ بود و آنها دقیقا به‌جایی می‌رسیدند که کرب همیشه ماشینش را آنجا پارک می‌کرد. آنها توقفی کردند، صدای بلند جیرجیرک‌ها خیلی خوب بود، برای آنکه باعث می‌شد صحبت کردن جنی و پدربزرگ خیلی عجیب به نظر نرسد.
سرانجام پدربزرگ پرسید: «وود کوچولو، بگو امشب توی آسمون چند ستاره هست؟»
جنی بالا را نگاه کرد. هیچ ستاره‌ای در آسمان نبود، حتی ماه هم نبود. ابرها همه‌ جای آسمان را پوشانده بودند.
او خیلی رک گفت: «هیچی.»
پدربزرگ نالید: «خوبه، باید بذاریم همونجا پشت ابرها بمونن تا بارون بیاد.»
«تا بارون بیاد؟» جنی نمی‌خواست بی‌هیچ دلیلی خیس شود و اضافه کرد: «اگه نباره چی؟» و همچنین نگران این بود که کل شب را بیرون بمانند. پدربزرگ نفس عمیقی کشید و گفت: «می‌باره، من می‌تونم اون رو بو بکشم.»
و کاملا مطمئن بود که باران می‌بارد. حالا نه پنج دقیقه بعد، اما بسیار شدید و سرد بارید. جنی می‌خواست زودتر به خانه بروند، اما پدربزرگ تکان جزئی هم نخورد. بنابراین در حیاط ماندند و اجازه دادند باران آنها را بشوید. کاملا خیس شده بودند، جنی نمی‌توانست با اطمینان بگوید که همه‌ی آب روی صورت پدربزرگ باران باشد…

تنها راه

قیمت اصلی: 2,200,000 ریال بود.قیمت فعلی: 1,782,000 ریال.

پادشاه مارها

قیمت اصلی: 3,100,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,511,000 ریال.

دیوارهایی اطراف ما

قیمت اصلی: 2,800,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,268,000 ریال.

آن شب گرم، ما دیوانه شدیم؛ جیغ می‌زدیم، نعره می‌کشیدیم، فریاد می‌زدیم. همگی دختر بودیم؛ بعضی‌هایمان چهارده، پانزده ساله و بعضی دیگر شانزده، هفده ساله. اما وقتی قفل‌ در سلول‌های ما باز شدند و دیگر کسی نبود که مانع بیرون آمدن ما شود، مثل مردها نعره می‌کشیدیم و صدای حیوانات وحشی را از خودمان در می‌آوردیم.
ما به راهروهای تاریک و مرطوب هجوم آوردیم. لباس‌های رنگی را که برایمان در نظر گرفته بودند، درآوردیم. لباس بیشتر ما سبز بود. آنهایی ‌که از نژاد برتر بودند لباس زرد پوشیده بودند و رنگ لباس تازه‌وارد‌های بیچاره، نارنجی بود. آن‌وقت تتوهای عجیب و غریب و ورم‌کرده‌مان نمایان شد.
آن بیرون، وقتی آسمان می‌غرید همه‌ی ما به قسمت‌های ای و بی هجوم آوردیم. وقتی آسمان برقی زد، خودمان را به قسمت سی رساندیم. حتی شانس‌مان را امتحان کردیم و به قسمت دی هم رفتیم؛ بخش سلول‌های انفرادی.

نفرتی که می دهی

قیمت اصلی: 3,000,000 ریال بود.قیمت فعلی: 2,430,000 ریال.