(نمایشنامه فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 80 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اکبر رادی |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحه | 80 |
بازنویسی | 14020725 |
700,000 ریال
(نمایشنامه فارسی،قرن 14)
مریم بامى جان، سلام.
بامداد سلام.
مریم گلاى قشنگیه، نه؟
بامداد (با نگاهى به گل.) کى اومدى؟
مریم یه کم دیر اومدم. (گلدان را جلوى چپ میز مىگذارد.) از مدرسه یهراست رفتم بیمارستان.
بامداد بیمارستان؟ مگه چى شده؟
مریم بالاخره با یه مکافاتى بچة خانم درخشانو دنیا آوردن؛ اونم با سزارین… اوه، آدم تو خونه یه نفسى مىکشه. وقتى اومدم صاف رفتم زیر دوش. اجازه مىدى اون گرامو خاموش کنم؟ (خاموش مىکند.) فرش که نباشه، صدا بدجورى تو آپارتمان مىپیچه. بیچاره پایینىها!
بامداد چه ملاحظههایى مىکنى!
مریم پریشب دیگه! از «مینى گُلف» که اومدیم، من گویا با کفش پاشنهبلند تو هال راه مىرفتم. فرداش جلوى سوپر، یکى از این زیرىها منو دید ـ اون خانمى که چشماشم یه کم پیچ داره ـ گفت: دیشب صداى پام بچهشونو از خواب پرونده. (مکث.) چه دودى پیچیده!
بامداد مىنشیند. مریم در سکوت گلهاى گلدان را درست مىکند.
مریم هر روز… با اتوبوساى دو طبقه و چهارراهها و چراغ قرمزا… باز خوبه این خونه یه دوش داره که آدم آبى رو خودش بریزه، کمى خستگى در کنه. نمىدونى کلاس چقدر مشکله!
بامداد دیگه چیزى به تابستون نمونده.
مریم آره… (شاد.) تابستون خیلى خوبه. حسابى استراحت مىکنیم. شبا میز مىذاریم و تو مهتابى شام مىخوریم. اونوقت من قشنگترین لباسامو مىپوشم و تِل سبز به سرم مىبندم؛ عالى مىشه، نه؟
بامداد اگه پشهها بذارن!
مریم (ناگهان از آن شور مىافتد.) این طرفا یه کوچهباغ باید باشه که شب پشهها رو پخش مىکنه توى خونهها. (مکث.) بامى… (بامداد سیگارش را در جاسیگارى خاموش مىکند.) امشب مىریم بیرون؟
بامداد …
وزن | 80 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اکبر رادی |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحه | 80 |
بازنویسی | 14020725 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.