(داستان های طنز آمیز فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 145 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | محمود فرجامی |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحه | 155 |
بازنویسی | 14030224 |
1,750,000 ریال
(داستان های طنز آمیز فارسی،قرن 14)
دارم چیزی را ترجمه میکنم. موبایل را خاموش کردهام و لپ تاپ را هم از اینترنت قطع کردهام. از آن وقتهایی که شش دانگ حواسم جمع چیزیست و هر صدا یا کاری حواسم را پرت میکند… .
آرام از جلوی مانیتور رد میشود. پشت آن میرود و با چیزی بازی میکند. بعد خودش را میاندازد روی ماوس. با انگشتهایم بازی میکند. میآید روی پایم مینشیند. هوس میکند دستم را بلیسد. حتی سعی میکند دمش را به صورتم بمالد. همهی اینها هم البته اتفاقی!
-عه… نکن دیگه!
–من چی کار به تو دارم؟
-این همه جا برای بازی هست چرا عدل روی من و میز و لپ تاپ؟
— کی گفته من دارم بازی میکنم؟
-پس چی کار میکنی؟
— به خودم مربوطه… سرت رو از زندگی شخصی من بکش بیرون!
-عجبا! تو دایما توی دست و پای منی اون وقت من سرم رو از زندگی تو بکشم بیرون؟
— من به تو چی کار دارم؟ مسیرم اینجا بود.
-خب الان میشه تغییر مسیر بدین و تشریفتون رو ببرید یه جای دیگه؟
— دستت رو بکش کنار… وقتی از کسی سوال میپرسی همزمان دستت رو هم ننداز زیر شکم طرف که فوری بلندش کنی!
-باشه… خب الان از حضور علیا حضرت میخوام که خودشون تشریف ببرن یه جای دیگه.
— ایشون هوس فرمودهاند روی رانهای نهچندان تعریفی شما جلوس نموده دست شما را هم بلیسند. البته گفته باشم ها… خودشون هوس کردنها! پررو نشی.
– آخه کار دارم.
— خب به کارت هم برس.
-آخه نمیتونم در آن واحد دو تا کار انجام بدم که.
— دو تا کار نیست که. یه کار بیاهمیت هست که تو انجام میدی یه مهم هم هست که من انجام میدم. خیلی هم تمرکز میگیرم. [شروپ]… ببین چشمام هم… [شروپ]… بسته است از شدت… [شروپ]… تمرکز.
وزن | 145 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | محمود فرجامی |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحه | 155 |
بازنویسی | 14030224 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.