(داستانهای روسی،قرن 20)
0/5
(0 نظر)
وزن | 304 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | بوریس آکونین |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحه | 278 |
بازنویسی | 14010804 |
1,350,000 ریال
(داستانهای روسی،قرن 20)
کت راحتی، پیراهن سفید و شلوار جینش را پوشید، کفش تروتمیزش را هم که سه سالی میشد از آن استفاده میکرد، پا کرد و محل وقوع حادثه در مرکز شهر را از نظر گذراند.
برای خودش نوشیدنی آماده کرد، از همانهایی که موقع تماشای تلویزیون مینوشید و بعد آماده میشد برای رفتن به شهر. نمیخواست خیلی زود راه بیفتد ـ ممکن بود متوجه پرسه زدن او در بارِ نیمهخالی شوند و او این را نمیخواست. میخواست توی جمعیت ذوب شود، نمیخواست کسی متوجهش شود. بههرحال نباید چهرهاش به یاد میماند. در مورد ماجرای باورنکردنی آن شب هرکس سؤالی میپرسید، میگفت تمام شب را در خانه بوده و تلویزیون تماشا میکرده است. اگر همهچیز طبق برنامه پیش میرفت هیچکس متوجه حضورش نمیشد.
وقتش که رسید جرعهی آخر نوشیدنیاش را سر کشید و راهی شد. نسبتا شنگول بود. در تاریکی پاییز از خانهاش نزدیک مرکز شهر به سمت بار به راه افتاد. شهر پر بود از عیاشهای آخر هفته. جمعیت در محل حادثه صف بسته بودند، مأموران نظم قدرتنمایی میکردند و مردم برای ورود خودشیرینی. صدای موسیقی از خیابان شنیده میشد و بوی غذای رستورانها آمیخته شده بود با بوی گند الکل که از پیالهفروشیها به مشام میرسید. بعضیها مستتر از بقیه بودند. آنها را خوار میشمرد.
قبل از ورود تنها یک فرصت کوتاه داشت. آنجا قطعا شیکترین مکان نبود اما بااینحال، مملو از جمعیت بود. قبلا دخترها و زنهای جوان را در مسیر میپایید، البته نه کاملا هوشیار. مشکلی نداشت اگر کم مینوشیدند اما نمیخواست آنقدرها مست باشند.
سرش تو لاک خودش بود. یک بار دیگر دست در جیب کتش کرد تا مطمئن شود همراهش است. توی مسیر چندین بار به جیب کتش دست زده بود، خودش هم میدانست جزو آن دسته وسواسیهایی است که مرتب در حال چک کردن قفل در خانه هستند، از آنهایی که همیشه کلید را فراموش میکنند، نمیدانند اجاق را خاموش کردهاند یا نه.
وزن | 304 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | بوریس آکونین |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحه | 278 |
بازنویسی | 14010804 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.