(داستان های نوجوانان آمریکایی،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 136 گرم |
---|---|
نویسنده | سارا ملانسکی |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 164 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030403 |
2,100,000 ریال
(داستان های نوجوانان آمریکایی،قرن 21م)
حدود یک ساعت در جنگل تاریک ترسناک راه می رویم. متاسفانه یا خوشبختانه شیر را نمی بینیم.
اما بعد…
فرانکی به جلو اشاره می کند و با تعجب می گوید: «نگاه کنین! قلعه ی جادوگر!» می بینم که از پشت انبوهی از درختان، قلعه ای خاکستری نمایان می شود. حتی از قلعه ی جادوگر قبلی، ترسناک تر به نظر می آید.
همگی به آن سمت می رویم. هرچه نزدیک تر می شویم، منظره ی اطرافمان خاکستری تر می شود. برگ ها و چمن ها خاکستری هستند. حتی گل ها هم خاکستری اند. اصلا کسی می داند گل های خاکستری وجود دارند؟
وقتی مرد آهنی راه می رود، صدای غژغژ می دهد. پاهای مترسک هم هنوز کمی لق می زنند، اما می توانیم اوضاع را سروسامان دهیم. ما جلوی دیوار سنگی می ایستیم که دورتادور قلعه کشیده شده است.
مرد آهنی می پرسد: «باید حمله کنیم؟»
می گویم: «نه باید بفهمیم هرکسی کجاست.»
پنی می گوید: «مثلا میمون های بال دار. من دیگه نمی خوام هیچ وقت اون ها رو ببینم.»
به آسمان نگاه می کند، آب دهانش را قورت می دهد و پشت مرد آهنی حرکت می کند.
مرد آهنی می گوید: «این جادوگر من رو به آهن تبدیل کرده؛ اما من از اون و چاپلوس هاش نمی ترسم!»
پنی می گوید: «ولی ما این طوری نیستیم.» بعد یک دفعه جیغ می زند. «کسی از شماها اون رو دید؟»
به جایی نگاه می کنیم که او اشاره می کند. در آن طرف دیوار، چیز زردرنگی به سرعت رد شد.
فرانکی می گوید: «اون یه آدم زردنبو بود. نگاه کنین باز هم هستن.»
حدود بیست تا آدم کوچک با لباس های زرد در رفت و آمد بودند.
مترسک می پرسد: «اون ها کسی هستن؟»
فرانکی تکرار می کند: «آدم های زردنبو. اون ها صاحب منطقه ی خودشون توی اُز بودن؛ اما جادوگر خبیث غرب، اون ها رو برده ی خودش می کنه. همون طور که جادوگر خبیث شرق، مانچکین ها رو برده ی خودش کرده.»
وزن | 136 گرم |
---|---|
نویسنده | سارا ملانسکی |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 164 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030403 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.