(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 345 گرم |
---|---|
نویسنده | کیگو هیگاشینو |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 358 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030820 |
2,600,000 ریال
(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
«دیدی چند لحظه پیش داشتم چی کار میکردم مگه نه؟» لحن صدای دختر اتهامی بود.
«به نظرم رسید که یه نامه انداختی تو صندوق پست…»
دختر اخم کرد و لبش را گزید و نگاهش را به کناری دوخت. سپس دوباره به کاتسورو نگاه کرد. «خواهش میکنم چیزی که دیدی رو فراموش کن. من رو هم همینطور.»
«اما…»
دختر خداحافظی کرد و آماده پدال زدن شد.
«صبر کن. فقط یه سوال دارم. اون نامهای که داخل صندوق انداختی… نیاز به نصیحت داری؟»
دختر نگاه محتاطانهای به کاتسورو انداخت. «کی داره این سوالو میپرسه؟»
«یکی از دوستای این مغازه. وقتی بچه بودم از صاحب مغازه درخواست نصیحت میکردم…»
«اسمت چیه؟»
کاتسورو اخمهایش را در هم فشرد. «نباید قبل از پرسیدن اسم کسی، اسم خودتو بگی؟»
دختر آهی کشید. «متاسفانه نمیتونم. و نامه برای درخواست نصیحت نبود. نامهی تشکر بود.»
«نامهی تشکر؟»
«حدود شش ماه پیش من درخواست نصیحت کردم و دقیقا همون چیزی که نیاز داشتم رو دریافت کردم. این نامه رو نوشتم تا برای زحماتی که کشیدن تشکر کنم.»
«تو ازش سوال پرسیدی؟ یعنی از یه نفر تو این مغازه؟ نگو که اون پیرمرد هنوز اینجا زندگی میکنه!» کاتسورو به دختر و سپس به خانه نگاهی انداخت.
دختر سرش را تکان داد. «مطمئن نیستم که اینجا زندگی میکنه یا نه. اما پارسال که یه نامه تو صندوق پست اینجا انداختم، روز بعد دوباره برگشتم و جواب نامهم رو تو جعبهی شیر پیدا کردم.»
یک جواب! حق با او بود. شب بیا و یک نامه به صندوق بینداز و روز بعد جوابش را در جعبهی شیر پیدا کن.
«کنجکاوم بدونم که هنوز نامه قبول میکنه یا نه.»
«آره خدا میدونه. مدت زیادی گذشته از آخرین باری که نامهی آخر رو برداشتم. حتی مطمئن نیستم که این نامه هم بهش میرسه یا نه. اما به امید اینکه بهش برسه این نامه رو نوشتم.»
وزن | 345 گرم |
---|---|
نویسنده | کیگو هیگاشینو |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 358 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030820 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.