(داستان های اسپانیایی،قرن 16م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 607 گرم |
---|---|
نویسنده |
میگوئل دو سروانتس |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
360 |
نوع جلد |
زرکوب |
قطع |
وزیری |
بازنویسی |
14031002 |
1,750,000 ریال
در انبار موجود نمی باشد
(داستان های اسپانیایی،قرن 16م)
بالاخره دن کیشوت به حال آمد و چشم گشود و در تاریکی کسی را ندید و همانطور که در آن بیشه بعد از حمله چهارپاداران با نالهی جلودار خود را صدا زد، این بار هم با ناله گفت سانشو، دوست من، سانشو، آیا به خواب رفتهای؟
سانشو گفت مگر در این ظلمتکده کسی میتواند بخوابد؟ مکر در اینجا کسی میتواند استراحت کند؟ من نمیدانم این چه مکانی است که انگار همه شیاطین در این منطقه گرد آمدهاند تا نگذارند کسی استراحت کند.
دن کیشوت گفت دوست من، حق با تو است و من یقین دارم که این کاخ یکی از کاخهای قدیمی است که مسکن ارواح و اشباح است و شبها ارواح در اینجا با یکدیگر منازعه میکنند. ولی اینک گوشها را باز کن و بشنو که من به تو چه میگویم.
سانشو گفت آقای شوالیه، گوشهای من کاملا باز است.
دن کیشوت گفت قبل از اینکه به تو بگویم مطلب من چیست، باید سوگند یاد کنی که این موضوع را مخفی نگاه داری و هیچ کس از آن مطلع نشود؛ زیرا این مسئله باید تا موقعی که من زندهام، پنهان بماند؛ زیرا من نمیخواهم در زمان حیات سبب بدنامی یک شخص بسیار محترم شوم.
سانشو گفت سوگند یاد میکنم که تا وقتی شما زندهاید، لب به سخن نگشایم و این راز را به کسی نگویم. ولی از خداوند خواهانم که دوره عمر شما طولانی نشود تا من بتوانم همین فردا یا پس فردا دهان باز کنم و آنچه را میدانم، بگویم.
دن کیشوت گفت دوست من، سانشو، من نسبت به تو چه بدی کردهام که آرزوی مرگ مرا میکنی و میگویی امیدواری که عمر من بیش از یک روز یا دو روز طول نکشد؟
سانشو گفت آقای شوالیه، شما نسبت به من بدی نکردهاید؛ اما من کسی هستم که نمیتوانم به سهولت یک راز را در دل نگاه دارم و مثل اینکه راز مزبور بدن مرا میکاهد و اندرون مرا میسوزاند؛ به همین جهت گفتم آرزومندم که زودتر بتوانم برای افشای راز مزبور مجاز شوم.
وزن | 607 گرم |
---|---|
نویسنده |
میگوئل دو سروانتس |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
360 |
نوع جلد |
زرکوب |
قطع |
وزیری |
بازنویسی |
14031002 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.