(داستان های کوتاه فارسی،گروه سنی:ب،ج(7تا11سال)،تصویرگر:حسن عامه کن)
0/5
(0 نظر)
وزن | 206 گرم |
---|---|
قطع |
خشتی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
محمدبن ابراهیم عطار نیشابوری |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
156 |
بازنویسی |
14031206 |
1,500,000 ریال
(داستان های کوتاه فارسی،گروه سنی:ب،ج(7تا11سال)،تصویرگر:حسن عامه کن)
در همین موقع، چند نفر از آنجا می گذشتند. بهلول را دیدند که لباس هایش خونی و جسدی هم کنارش افتاده است. فکر کردند بهلول آن مرد را کشته است. فوری جلو رفتند و گفتند: «تو دیگر که هستی؟ از کجا آمده ای و چرا این مرد را کشته ای؟» بهلول فهمید که توی دردسر بدی افتاده است. حقیقت را گفت که از دست بچه ها به تنگ آمده بود. تصمیم گرفت از بغداد به بصره بیاید. شب، خسته و کوفته به این خرابه رسید و خوابید. صبح وقتی چشم هایش را باز کرد، لباسش خون آلود بود. تازه آن وقت مرد مرده را دید که کنارش افتاده بود.
ولی آنها حرفش را باور نکردند و گفتند: «اینها همه دروغ است! این داستان را از خودت سر هم کرده ای! شبانه از بغداد به بصره آمدی تا این مرد را بکشی و بعد هم در بروی.»
هرچه بهلول گفت و قسم خورد، فایده ای نداشت و آنها قبول نمی کردند، بالاخره دست هایش را بستند و او را پیش حاکم بردند. حاکم بصره وقتی موضوع را شنید، دستور داد زندانی اش کنند و بعد هم او را به دار بیاویزند.
بهلول راه به جایی نداشت. با خودش می گفت: «حالا چه کار کنم؟ رفتم از دست بچه ها فرار کنم، خودم را توی چه دردسربزرگی انداختم! آن هم چه دردسری! مرا به قتل متهم کردند! ای کاش در همان بغداد می ماندم.»
وزن | 206 گرم |
---|---|
قطع |
خشتی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
محمدبن ابراهیم عطار نیشابوری |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
156 |
بازنویسی |
14031206 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.