(نمایشنامه ایسلندی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 102 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
یوهان سیگوریونسان |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
110 |
بازنویسی |
750,000 ریال
(نمایشنامه ایسلندی،قرن 20م)
هادلا (قصد برخاستن دارد، صدایش هم دوباره سرد و آرام شده) کاشکی لااقل ایمانم به عشق خودم رو از دست نمیدادم، ولی دیگه عاشقت نیستم، شاید هم هیچوقت عاشقت نبودهم. بچه که بودم، بیشتر تو خیالات خودم زندگی میکردم تا توی دنیای واقعی اطرافم. وقتی باهات فرار کردم و اومدیم کوهستان، فکر میکردم بهخاطر عشق به تو بوده، ولی شاید بهخاطر علاقهم به چیزای غریب و ناشناخته بود. بعدش که زندگیمون سختتر شد و تنهاتر شدیم، عشقم به تو پناهگاهی بود که هروقت پشیمونی از کاری که کرده بودم به دلم چنگ میانداخت، بهش پناه میبردم.
کوری بسه دیگه! داری عشقمون رو لکهدار میکنی ـ هم عشق من رو، هم عشق خودت رو. بهخاطر علاقه به چیزای ناشناخته و زندگی آزاد و رها با من فرار کردی اومدی کوهستان؟ خجالت بکش! (صدایش ملایم و غمناک است.) من میدونم تو چه آدمی بودی. هیچ زنی تو عاشقی به گرد پات نمیرسید. لبهی یخچال، وقتی آفتاب بهش میزنه، قشنگترین رنگا رو به خودش میگیره، ولی واقعیتش چیزی جز گِلِ زشت و سیاه نیست. عشق تو هم آفتاب زندگی من بوده، من هم عاشقتم ـ همیشه عاشقت بودهم. حتی اگه یه روز ازت دور میموندم، مشتاق دیدنت و شنیدن صدات میشدم، مثل کسی که داره از تشنگی میمیره و مشتاق شرشر آب چشمهس. وقتی میرفتم شکار و بخت باهام یار بود، همهش به تو فکر میکردم. وقتی تصور میکردم که با دیدن صید چقدر خوشحال میشی، همه خستگیام یادم میرفت. ولی نباید از آدمیزاد توقع کار ناممکن داشته باشی.
وزن | 102 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
یوهان سیگوریونسان |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
110 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.