(داستان های انگلیسی،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 392 گرم |
---|---|
نویسنده |
نیکولاس اوبرگان |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
414 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14031117 |
3,850,000 ریال
(داستان های انگلیسی،قرن 21م)
نوزومی که از خواب برخاست آسمان صاف و آبی بود. از تخت بیرون آمد و زیر نور آفتاب، کش و قوسی به خودش داد. با خود گفت دیگر امروز وقتش رسیده است. دیگر انتظار بس است. دوش گرفت، بلوز نیلی یقهگشادش و لباس پیچازی زردش را پوشید و کفشهای راحتی قهوهایاش را به پا کرد و به هیساکاوا زنگ زد.
هیساکاوای باوفا، هیساکاوای نجیب و در عین حال، هیساکاوای کودن، خرفت نادان. پسرک بیچاره. بعضی آدمها در چنان ناز و نعمتی بار میآیند که تا آخر عمر، دست چپ و راستشان را هم یاد نمیگیرند. البته ریوما هیساکاوا به قدر سر سوزنی از ادبیات، مخصوصا ادبیات غرب، سرش میشد و چون پدرش در محله جین بوچو معروف بود، نوزومی بدش نمیآمد همراه ریوما در محله بگردد.
نوزومی از اینکه در دلش از ریوما بد گفته بود پشیمان شد و به خودش گفت او به هر حال دوستش است. دوستی خوب، هرچند با آن خواستگاری مسخره در دانشگاه مایه آبروریزی شده بود. کمتر از نیم ساعت بعد، هیساواکا خودش را در خانه نوزومی رساند. از مزدای مدل جدیدش پیاده شد و به کاپوت تکیه داد. نوزومی در خانه را باز کرد و لبخند نمایانی بر لبهای ریوما نشست.
ریوما در حالی که دستکشهای چرمی سفیدش را در دستش صاف میکرد، گفت: «ماشین چطوره؟» ریوما قدبلند و چاق و چله بود. ابروهایی کمپشت داشت و عادت داشت همیشه لبهای توپرش را بجود. موهای سفیدش زود در آمده بود، ولی سنش کمتر از سی و چند ساله به نظر میرسید.
نوزومی گفت: «خوشگله» ولی در دلش ناراحت بود که چرا نمیتوانند زیر افتاب پیادهروی کنند.
تا جین بوچو، با ماشین، راهی نبود. جین بوچو محلهای بود در شمال شهر، مرکز انتشاراتیها و کتابفروشیها. کوچه پسکوچهها پر میشد از روشنفکران، دانشجویان، لیبرالها و کتاب بازها. نوزومی شیفته صداها و بوهای محله بود: عطر برشته کاری قهوه، کاغذهای کهنه نمکشیده و معترضان سیاسی بلندگو به دست.
وزن | 392 گرم |
---|---|
نویسنده |
نیکولاس اوبرگان |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
414 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14031117 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.