(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 196 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
سوسوکه ناتسوکاوا |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
196 |
بازنویسی |
14030927 |
1,760,000 ریال
(داستان های ژاپنی،قرن 20م)
«کتاب قدرت شگفت انگیزی دارن.»
این شعار همیشگی پدربزرگ بود
در حقیقت، پیرمرد آدم پرحرفی نبود اما زمانی که پای کتاب به میان میآمد، گویی زنده میشد و قدرت حرفزدن پیدا میکرد، چشمان باریکش به خنده مینشستند و لغات با عشقی جادویی از دهانش خارج میشدند.
«داستانهای جاودانی وجود دارن که سالها دووم آوردن. از این مدل داستانها زیاد بخون، اونا میتونن دوستای خوبی برات باشن. میتونن الهامبخشت باشن و ازت حمایت کنن.»
رینتارو به کتابفروشی کوچک با دیوارهای پر از کتابش نگاهی انداخت. هیچ کدام از پرفروشهای امروزی در قفسهها به چشم نمیخوردند. هیچ مانگا و مجلهی معروفی در قفسهها نبود. این روزها، کتابها مثل گذشته فروش خوبی نداشتند. مشتریان دائمی، نگران سرپاماندن کتابفروشی ناتسوکی بودند اما فروشندهی مسن، در جواب ابراز نگرانی آنها فقط تشکر کوتاهی میکرد. در ویترین مغازه هنوز هم تمامی کتابهای نیچه و گلچینی از اشعار تی اس الیوت به نمایش گذاشته شده بودند.
این مغازهای که پدربزرگ با دستان خودش درست کرده بود، خلوتگاهی امن برای پسری بود که میخواست در تنهایی خودش زندگی کند. رنتارو، که هیچ وقت در مدرسه جایگاه خاصی نداشت، عادت داشت به کتابفروشی بیاید، خودش را در قفسهها غرق کند و هرچیزی را که پیدا کرد، بخواند.
میتوان گفت، اینجا آرامگاه رینتارو بود، مکانی امن برای پنهان کردن خودش از جهان بیرون. اما حالا و تا چند روز آینده، مجبور بود برای همیشه کتابفروشی ناتسوکی را ترک کند.
زیرلب زمزمه کرد: «همه چیز به هم ریخته پدربزرگ.»
همان لحظه بود که صدای زنگ نصب شده جلوی در ورودی، او را به دنیای واقعیت برگرداند. بلند شدن صدای زنگ، خبر از ورود مشتری به داخل مغازه میداد، اما او که تابلوی بسته است را پشت در قرار داده بود! خورشید غروب کرده بود و پشت در شیشهای، چیزی جز تاریکی به چشم نمیخورد.
وزن | 196 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
سوسوکه ناتسوکاوا |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
196 |
بازنویسی |
14030927 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.