(داستان های فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 695 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
م.بهارلویی |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
820 |
بازنویسی |
14030413 |
5,900,000 ریال قیمت اصلی: 5,900,000 ریال بود.5,310,000 ریالقیمت فعلی: 5,310,000 ریال.
(داستان های فارسی،قرن 14)
یک باره در چارطاق باز شد. حسین که انتظار نداشت گلبو جرئت داشته باشد بعد از اتفاق اخیر باز هم چشم توی چشم او بشود و در به رویش باز کند، جا خورده سریع قدم عقب گذاشت.
گلبو در حالی که چشمانش از شدت خشم دو کاسه خون بود و سرتاپای وجودش پر از نفرت، انگشت تهدید کشید توی صورت او:
-یک بار دیگه صداتو بلند کنی و یا چشمم بهت بیفته، به جرم مزاحمت ازت شکایت…
هنوز حرفش تمام نشده بود که صدایی از پشت سر حسین توپید توی حرفش:
-این جا چه خبره؟!
لبخند محو موذی به جای لب، توی چشم حسین نشست و آهسته برگشت و کمی کنار کشید. با کنار کشیدن او، چشم گلبو تازه به مهندس افتاد. رنگ سرخ از خشم گلبو درجا پرید و صورتش مثل میت سفید شد! مهندس، ابتدا خوب او را از نوک پا تا فرق سر اسکن کرد و بعد نگاه مشکوکش برگشت سمت حسین، او را هم از همین نگاهش بی نصیب نگذاشت و بدخلق پرسید:
-می شه بگید این جا چه خبره؟
حسین بی توجه به گلبو که میان چارچوب ایستاده بود، دستش از کنار او رد شد و در را تا انتها باز کرد و گفت:
-خودتون برید ببینید این جا چه خبره!
نگاه مهندس برگشت سمت گلبو، سنگینی نگاهش طوری بود که گلبو ناخواسته از لای در خود را عقب کشید و حسین با دست به مهندس تعارف کرد وارد سوئیت بشود. ترس بی اختیاری افتاده بود به جان گلبو! هنوز درست متوجه نشده بود به چه چیز متهم شده اما از حضور بی خبر مهندس، بوی خوبی به مشامش نمی رسید. مهندس در سکوت کامل، نگاهش دور تا دور سوئیت چرخید، تا رسید به پنجره جنوبی و نگاهش همان جا ماند به گل و گلدان هایی که ردیف شده بود جلوی پنجره!
وزن | 695 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
م.بهارلویی |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
820 |
بازنویسی |
14030413 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.