(داستان های کوتاه فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 159 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آرش محمودی |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
160 |
بازنویسی |
14031120 |
1,800,000 ریال
(داستان های کوتاه فارسی،قرن 14)
کریم دو زانو نشسته بود و دست میکشید روی پشت کفتر و میخندید. گفت «شنیدید که چه خبر شده. قرار است یک نفر را اعدام بکنند«
لطیف گفت «اعدام یعنی چه کریم؟«
کریم گفت «تو نبینی بهتر است«
لطیف گفت «چرا؟«
کریم کفتر را ول کرد به حال خودش و جلو آمد. نیشخندی زد و نشست کنارمان گفت «اگر ببینی حتما میشاشی به خودت!»
همه خندیدیم. لطیف پرید طرفش و یقهاش را چسبید؛ اما کریم خندهاش بند نمیآمد. لطیف مثل جوجه کفتری بود که روی سینهی کریم وول میخورد. کریم گفت که اعدام یعنی یک نفر را جلو چشمهای همه با طناب خفه کنند و کلهاش را ببندند به جرثقیل و بکشند توی آسمان. اولش فکر کردیم جفنگ میگوید. کسی
حرفش را باور نکرد؛ اما وقتی یکی از مأمورها کلاف سفید و گرهخوردهای را وصل کرد به چنگک جرثقیل، ساکت شدیم.
کریم گفت «من قبلا دیدم. چند محله بالاتر»
بعد همانطور که سیل جمعیت را دید میزد گفت «هرکس میترسد برود رد کارش«
کسی اما جرأت رفتن نداشت. نمیخواستیم از فردا بهمان ترسو بگویند. یک نفر از میان جمعیت فریاد زد: «آوردندش» بلند شدیم و نگاه کردیم.
وزن | 159 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آرش محمودی |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
160 |
بازنویسی |
14031120 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.