(داستان های عربی،سوریه،قرن 20م،تاریخ و جنگ داخلی سوریه،2011م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 178 گرم |
---|---|
نویسنده |
خالد خلیفه |
تعداد صفحه |
184 |
سال چاپ |
1400 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
650,000 ریال
(داستان های عربی،سوریه،قرن 20م،تاریخ و جنگ داخلی سوریه،2011م)
بلبل آرزو کرد که تا رسیدن به عنابیه ساکت باشند. آنجا خویشاوندان برای دفن به کمکشان می آمدند. بعد از آن، برای آخرین بار، از جمع خانواده فرار می کرد و به پیله اش بازمی گشت و مانند یک موش در اتاقش زندگی می کرد تا رویای مهاجرتش به جایی دور محقق شود؛ آنجا خودش را زیر برف مدفون می کرد و از هیچ چیز شکایت نداشت. در آن لحظه، به تنگی جا در ون فکر کرد و غافل گیری هایی که در مسیر انتظارشان را می کشید. طی سه سال گذشته هیچ کس را سراغ نداشت که جسدی را این همه راه به عنابیه برده و دفن کرده باشد.
حسین از سکوت آن دو خسته شد و وقتی حافظه اش هم در یادآوری پندهای تقویم به او کمکی نکرد، با تندی از فاطمه خواست پنجره را ببندد و با لحنی سرد گفت که تا نیمه شب به عنابیه نخواهند رسید و حتی شاید تا صبح. سپس از آینه به آن بلبل و فاطمه نگاه کرد و ترس وجود هر سه شان را فرا گرفت. همه ی برنامه هایشان به باد رفته بود. بیش از حد دیر کرده بودند. کم شدن تعداد ماشین ها، خلوتی جاده و منظره های سبز دوردست و هرآنچه در مسیر بود، به ترسشان اضافه می کرد.
در ابتدای بزرگ راه، ماشین ها به سمت راهی فرعی می رفتند. حسین از یک راننده تاکسی پرسید که آیا بزرگ راه بسته است؟ و راننده جواب داد که تک تیراندازها راه را بسته اند و اضافه کرد: «از سه ساعت پیش چهار مسافر را زده اند.»
سپس به جسد یک زن و مرد و دختر و پسری جوان اشاره کرد. بلبل با خودش فکر کرد همان طور که با هم زندگی کرده بودند، با هم نیز مردند. حسین ون را به سمت کوچه پس کوچه های باریک و تنگ برد.
وزن | 178 گرم |
---|---|
نویسنده |
خالد خلیفه |
تعداد صفحه |
184 |
سال چاپ |
1400 |
نوع جلد |
شمیز |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.