(نمایشنامه فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 143 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اکبر رادی |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 144 |
بازنویسی | 14030625 |
1,500,000 ریال
(نمایشنامه فارسی،قرن 14)
فخرایران: بفرمایین، اینم ما! دیگه چى مىگى عزیزم؟
فروغالزمان: متشکرم، از هر دوى شما متشکرم که اومدین.
فخرایران: نمىدونى چه جورى کفش و کلاه کردیم و دوییدیم. تازه من اِشارپمو جا گذاشته بودم و دو مرتبه برگشتم ـ کجا موندى دکتر؟
فروغالزمان: متشکرم، جدا متشکرم. داشتم از وحشت سنکوپ مىکردم.
فخرایران: (پالتو و اشارپش را درمىآورد. تجدّد نیز همین کار را مىکند.) من تازه دست شسته بودم و مىخواستم برم اتاق عمل، که دکتر از مطبش برام زنگ زد.
فروغالزمان: متأسفم، شما رو از کسبوکارتونم انداختم.
فخرایران: نه، اتفاقا من یه عمل مشکلى داشتم روى دماغ یه خانمى که خیلى هم از خودش متشکره.
تجدّد: مشکلترین عملها بهنظر من دماغه.
فخرایران: مخصوصا این دماغهاى عجیب غریبى که مثل منقار طوطى آویزونه و خانمه مدل یونانى هم مىخواد! تصورشو بکن! آدم از یه منقار چطورى مىتونه دماغ یونانى در بیاره؟ (پالتو و اشارپش را به تجدّد مىدهد، که او همراه با پالتو و کاشکل خود روى ساعد مجسمه مىگذارد.) ولى فروغ جان، تو انگار یه کمى… چطور بگم؟ پوستت خیلى حساس و شکننده شده.
فروغالزمان: آره، این یکى دو ماهه…
فخرایران: اون لوسیونى که برات نوشتم، مصرف مىکنى؟
تجدّد: لوسیون جاى خود! براى طراوت پوست، تا مىتونین خانم، میوه و سبزى و مایعات میل کنین. استراحتم بد نیس.
فروغالزمان: با این اتفاقهایى که مىافته…
فخرایران: راست مىگى عزیزم. اگه این تعطیلات آخر هفته نباشه، من که اصلا نمىتونم چاقو دستم بگیرم. همهش حرص و جوش، همهش هول و ولا. خانمه پنج تومن داده، بنده کیس پاى چشمهاشو برداشتم شد مثل ماه. بفرمایین! رفته ادعاى خسارت کرده مىگه چشمهاش بادومى بوده، حالا شده قُلبه! من به این خانم چى بگم؟ ـ درست واستا! (تجدّد قوزش را رفع مىکند.) بقیه کجان؟ جمشید، مهرانگیز…
وزن | 143 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اکبر رادی |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 144 |
بازنویسی | 14030625 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.