(داستان های انگلیسی،قرن 21م،گروه سنی:9تا15 سال)
0/5
(0 نظر)
وزن | 204 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
کاترین اورتون |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
248 |
بازنویسی |
14030115 |
2,200,000 ریال
(داستان های انگلیسی،قرن 21م،گروه سنی:9تا15 سال)
نونا راه افتاد تا از جنگل بیرون برود. هرچند قدم برمیگشت و پشت سرش را نگاه میکرد تا مطمئن شود کسی دنبالش نمیکند. حالا او هم مانند آلیسیا میترسید.
به حرفهای او فکر میکرد که گفته بود، چیزهایی که دنبالمان میفرستد، جغجغهی چوبیاند. و از ترس میلرزید. آیا سرباز با آن جغجغهها مردهها را زنده میکرد؟ آلیسیا چیزی در مورد سربازی که اشیای بیجان را زنده میکند، نگفته بود؟
باد بهشدت میوزید و مانند سوزن از سوراخهای بلوزش رد میشد و به بدنش فرومیرفت. ابرهای خاکستری در آسمان میغلتید. یک لحظه مه همهجا را میگرفت و پس از آن فوری ناپدید میشد و راه را از او پنهان میکرد، به طوری که نمیتوانست بفهمد از کدام سمت بود.
هیچ یک از نورهای مسیر ارواح را هم نمیدید که بتواند دنبالشان کند.
شیشه میتوانست کمکاش کند؟ آن را از جیبش بیرون آورد و دستمالش را باز کرد. اما جلوی نور که گرفت، هیچ چیز ندید.
برش گرداند. چرخاندش، اما باز هم چیزی ندید.
با انگشت شستاش پاکش کرد. لکهی مرطوبی رویش افتاد، اما به آرامی ناپدید شد. آلیسیا گفته بود، سرباز برای کامل کردن قدرتش به آن شیشه نیاز دارد و میخواهد او را قربانی کند. او میخواهد زندگی نونا را فدای زندگی پسرش کند. اما چرا او؟ او که تا حالا چیزی دربارهی آن سرباز نمیدانست. چگونه او میتوانست ارواح و مسیرهایشان را در وهلهی اول ببیند؟ او که فقط یک انسان بود.
آلیسیا و کاستر گفته بودند که آن قلب نیمهشیشهای افسون شده است و فقط تواناییهای او را افزایش میدهد. این حرف چه معنی داشت؟
حالا وقتش نبود به آن فکر کند. باید پیش عمویش برمیگشت.
وزن | 204 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
کاترین اورتون |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
248 |
بازنویسی |
14030115 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.