(داستان های آمریکایی،قرن 21م،از پرفروش های نیویورک تایمز و ساندی تایمز)
0/5
(0 نظر)
وزن | 300 گرم |
---|---|
نویسنده | سارا پنر |
تعداد صفحه | 328 |
سال چاپ | 1403 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030218 |
2,890,000 ریال
(داستان های آمریکایی،قرن 21م،از پرفروش های نیویورک تایمز و ساندی تایمز)
یک دفعه احساس عجیبی بهم دست داد: چیزی چسبنده و مرطوب بین پاهایم. همان موقع یکی از نوکرها دوتایکی از پلهها پایین آمد و چشمهایش از اشک خیس و حیرتزده شده بود. داد زد: «خانم آمول، من واقعا متاسفم که این رو میگم، اما ایشون دیگه نفس نمیکشن!»
خانم آمول ملافه را از روی پاهایش کنار زد و ایستاد. من هم مثل او همین کار را کردم. اما در کمال وحشت دیدم که رد خونی روی آن نقطه گرم و گردی که رویش نشسته بودم جا مانده است؛ خونی روشن مثل یک سیب تازهرسیده. دهانم باز ماند. یعنی مرگ به سراغ من هم آمده بود؟ تمام نفسهایم را حبس کردم؛ نمیخواستم نفس کم بیارم.
خانم آمول به سمت پلهها رفت، اما من داد زدم. با التماس گفتم: «صبر کنین! خواهش میکنم من رو اینجا تنها نذارین!»
هیچ شکی در آن نبود: یک جور سحر وحشتناک دوباره به جانم افتاده بود. احتمالا روح آقای آمول در طبقه بالا از بدنش جدا شده بود، اما درست مثل روح جوآنا کاملا از آنجا نرفته بود. یعنی چه چیزی میتوانست در لحظه مرگ او خون من را بریزد؟
با زانو روی زمین افتادم. اشک روی گونهام جاری شد. دوباره به او التماس کردم: «من رو تنها نذارین!»
بانو نگاه عجیبی به من انداخت، چون هزار بار پیش از آن من را در اتاق تنها گذاشته بود. میتوانستم در همان لحظه گرمای آن را که از من میچکید احساس کنم. از آنجا که روی زمین افتاده بودم، با نگاهم به جایی که با هم روی آن نشسته بودیم اشاره کردم. نگاهم روی آن لکه خون روی مبل قفل شد. دورتادورم سایههای نور شمع بیشتر به هم نزدیک میشدند و من را سرزنش میکردند. آقای آمول در تکتک آنها مخفی شده بود.
وزن | 300 گرم |
---|---|
نویسنده | سارا پنر |
تعداد صفحه | 328 |
سال چاپ | 1403 |
نوع جلد | شمیز |
قطع | رقعی |
بازنویسی | 14030218 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.