(داستان های کره ای،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 371 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اون سو کیم |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 352 |
بازنویسی | 14030716 |
3,500,000 ریال
(داستان های کره ای،قرن 21م)
«پیرمرد کار آبدادنش را تمام کرد و درحالیکه کشوقوسی به بدنش میداد و لبخندی از رضایت میزد، شَقورَق ایستاد. بعد چرخید و طوری که انگار از حضور ریسنگ مطلع باشد، نگاهی نصفهنیمه به کوهستان انداخت. چهره خندان پیرمرد درست افتاد وسط نشانه دوربین اسلحهاش. آیا پیرمرد خبر داشت که خورشید حالا تنها یک وجب از خط افق بالاتر است؟ آیا میدانست پیش از اینکه خورشید پشت کوهها پنهان شود جانش را از دست میدهد؟ دلیل لبخندش همین بود؟ شاید هم اصلا لبخند نمیزد. صورت پیرمرد طوری بود که انگار همچون ماسکی چوبی، نیشخندی دائمی را بر آن حک کردهاند. بعضی آدمها چنین صورتی دارند دیگر؛ آدمهایی که هرگز نمیتوانی احساسات درونیشان را حدس بزنی، آدمهایی که دائما لبخند میزنند، حتی وقتی محزون و خشمگیناند.
الان وقت کشیدن ماشه است؟ اگر همین حالا ماشه را بکشد میتواند تا پیش از نیمهشب به شهر برگردد. میتواند دوش آب داغی بگیرد، تا وقتی که حالش جا بیاید و مست شود لبی تر کند، یا با گرامافونش به یکی از آهنگهای قدیمی بیتلز گوش کند و در فکر عیشونوش بهدستآمده از پولی که بهزودی به حسابش واریز خواهد شد غرق شود. شاید بعد از این مأموریتِ آخر بتواند شکل زندگیاش را عوض کند. میتواند روبهروی یک دبیرستانْ پیتزافروشی باز کند یا توی پارک پشمک بفروشد. خودش را تصور کرد که یک بغل بادکنک و پشمک را به بچهها میفروشد و بعد زیر نور خورشید چُرت میزند. واقعا نمیتوانست چنین زندگیای را برای خودش متصور شود؟ ناگهان حتی تصورش هم شگفتانگیز به نظر میرسید. اما هر فکری شبیه به این را باید به بعد از کشیدن ماشه موکول میکرد. پیرمرد هنوز زنده بود و پولی هم به حسابش نیامده بود.»
وزن | 371 گرم |
---|---|
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
نویسنده | اون سو کیم |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحه | 352 |
بازنویسی | 14030716 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.