(اقتباس:ذبیح الله منصوری،داستان های فنلاندی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 1690 گرم |
---|---|
قطع |
وزیری |
نوع جلد |
زرکوب |
نویسنده |
میکا والتاری |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
1000 |
بازنویسی |
14030826 |
9,450,000 ریال
(اقتباس:ذبیح الله منصوری،داستان های فنلاندی،قرن 20م)
من در سالی متولد شدم که پسر فرعون متولد گردید و زن فرعون که مدت بیست و دو سال نتوانست یک پسر به شوهر خود اهداء کند در آن سال یک پسر زائید.
ولی پسر فرعون در فصل بهار یعنی دورۀ خشکی متولد شد و من در فصل پائیز که دورۀ آبِ فراوان است قدم به دنیا گذاشتم.
من نمیدانم که چگونه و کجا چشم به دنیا گشودم برای اینکه وقتی مادرم مرا کنار رود نیل یافت، در یک زنبیل از چوبهای جگن بودم و روزنههای آن زنبیل را با صمغ درخت مسدود کرده بودند که آب وارد آن نشود.
خانۀ مادرم کنار رودخانه بود و در فصل پائیز که آب بالا میآید مادرم برای تحصیل آب مجبور نبود از خانه دور شود.
یک روز که مقابل خانه ایستاده بود زنبیل حامل مرا روی آب دید و میگوید چلچلهها، بالای سرم پرواز میکردند و خوانندگی مینمودند، زیرا طغیان نیل آنها را به خانۀ ما نزدیک کرده بود.
مادرم مرا به خانه برد و نزدیک اجاق قرار داد که گرم شوم و دهان خود را روی دهان من نهاد و با قوت دمید، تا اینکه هوا وارد ریهام شود و من جان بگیرم.
آن وقت من فریاد زدم ولی فریادی ضعیف داشتم.
پدرم که به محلات فقرا رفته بود که طبابت کند با حقالعلاج خود عبارت از دو مرغابی و یک پیمانه آرد مراجعت کرد و وقتی صدای مرا شنید، تصور کرد مادرم یک بچهگربه به خانه آورده، ولی مادرم گفت این یک بچه گربه نیست، بلکه یک پسر است و تو باید خوشوقت باشی، زیرا ما دارای یک پسر شدهایم.
پدرم بدوا متغیر گردید و مادرم را از روی خشم بهنام بوم خواند، ولی بعد از اینکه مرا دید تبسم کرد و موافقت نمود که مرا مانند فرزند خویش بداند و نگاه بدارد.
وزن | 1690 گرم |
---|---|
قطع |
وزیری |
نوع جلد |
زرکوب |
نویسنده |
میکا والتاری |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
1000 |
بازنویسی |
14030826 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.