(داستان های فارسی،قرن 14،تصویرگر:نازلی تحویلی)
0/5
(0 نظر)
| وزن | 108 گرم |
|---|---|
| قطع |
رقعی |
| نوع جلد |
شمیز |
| نویسنده |
نرگس آبیار |
| سال چاپ |
1401 |
| تعداد صفحه |
112 |
| بازنویسی |
14020814 |
800,000 ریال
(داستان های فارسی،قرن 14،تصویرگر:نازلی تحویلی)
آن شب طی شد و روز بعد، آفتاب خرامان خرامان سرک کشید و تاریکی شب را از زمین و آسمان دور کرد. سلامان وقتی از خواب بیدار شد، به روز گذشته خود فکر کرد و به اقراری که به ابسال کرده بود اما در این بین مسئله ای وجود داشت که او را آزار می داد. سلامان از این می ترسید که قصه دلدادگی او و ابسال به گوش هرمانوس شاه برسد و آن وقت شاه هر دو آنها را از قصر بیرون کند. مطمئن بود که اگر پدرش بویی از ماجرا می برد، او را نمی بخشید. سلامان خیلی خوب می دانست هرمانوس شاه از او انتظار دارد که جانشین شایسته ای برای او باشد و امور کشور را به مانند خودش اداره کند. اما با وجود ابسال چطور می توانست این کار را بکند؟ چطور می توانست خیال او را از خودش دور کند و مشغول امور کشورداری بشود.
سلامان می دانست تا وقتی که محبت ابسال در دل او جا دارد نمی تواند تمام توان خود را صرف اداره امور سرزمینش کند. پس تصمیم گرفت ماجرا را از چشم همه پنهان نگه دارد و این موضوع مانند یک راز بین خودش و ابسال باقی بماند.
بدین ترتیب ایام وصل سلامان و ابسال دور از چشم دیگران طی می شد. دو دلداده شادمان و سرخوش از مهر به یکدیگر روزگار می گذراندند:
روز، هفته، هفته شد مه، ماه سال
ماه و سالی خالی از رنج و ملال
همتش آن بود کآن عیش و طرب
نی به روز افتد ز یکدیگر نه شب
اما چرخ فلک انگار که با آن دو سر سازگاری نداشت! اتفاقاتی در پیش بود که آن دو دلداده از آن بی خبر بودند:
لیک دور چرخ می گفت از کمین
نیست دأب من که بگذارم چنین
ای بسا صحبت که روز انگیختم
چون شب آمد سلک آن بگسیختم
وای بسا دولت که دادم وقت شام
صبحدم را نوبت آن شد تمام
| وزن | 108 گرم |
|---|---|
| قطع |
رقعی |
| نوع جلد |
شمیز |
| نویسنده |
نرگس آبیار |
| سال چاپ |
1401 |
| تعداد صفحه |
112 |
| بازنویسی |
14020814 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.