(داستان های کوتاه آلمانی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 336 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
هاینریش بل |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
296 |
بازنویسی |
14020210 |
1,500,000 ریال
(داستان های کوتاه آلمانی،قرن 20م)
ناگهان احساس بیوزنی کامل کرد. به طرز عجیبی سبک شده بود، گویی نفرتِ شدیدِ درونش آشفتگیِ ترس و خطر را در وجودش از حرکت باز داشته باشد. به سرعت اما با دقّت فکر کرد. اکنون پرده کنار رفته و او به شیوه عمل آنها پی برده بود. آنان پیش از این او را دور زده بودند. صدای چندین سرباز در هر دو سوی وی شنیده میشد. در پشت سرش نیز همچنین. احتمالا باید زنجیرهای از نگهبانان را در طول مسیر تا جاده قرار داده باشند؛ جایی که گرمات انتظار میکشید و با هوشِ اهریمنیش شکار را هدایت میکرد. بیفایده بود اگر در تاریکی به کوچکترین حرکتی دست میزد، زیرا یک دوجین گلوله او را هدف قرار میدادند. آنها میدانستند او کجا است در حالی که او نمیدانست دشمنانش کجا قرار گرفتهاند؛ تنها میتوانست به قلب تله حمله کند. در این زمان، ناگهان نقشهای به ذهنش خطور کرد. این نقشه به طرز خندهآوری ساده و به شکل خیرهکنندهای جسورانه بود. نفرت به او جرأت بخشیده بود؛ نفرتی بسیار عمیق که همچون عشق نیز عمل میکرد. دیگر سرما، گرسنگی و یا ترس را احساس نمیکرد. دشمنی کینهتوز در برابر او قرار داشت. ناچار بود با نیروی یک گاو نر و با بیپروایی یک نابغه حمله کند. پشت سرش صدای تنگتر شدن محاصره را شنید؛ آوای دو تن از رمدهندگان شکار را که پشت دیوارۀ باغ میوه با یک دیگر دیدار کرده و با چند واژۀ آهسته ارتباط برقرار کرده بودند. دعا کرد؛ دعایی کوتاه و سریع همچون شعلهای که زبانه میکشد و آنگاه خاموش میشود. احساس میکرد دوست دارد لبخند بزند. آری، لبخند در تاریکی و در محاصرۀ شکارچیان، با این حال به نوعی مطمئن از پیروزی. دستانش را از فراز دیوار بالا برد و فریاد زد: «تیراندازی نکن، گرمات. من تسلیم هستم!»
وزن | 336 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
هاینریش بل |
سال چاپ |
1401 |
تعداد صفحه |
296 |
بازنویسی |
14020210 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.