(داستان های فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 340 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
سیمین شیردل |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
398 |
بازنویسی |
14031118 |
3,100,000 ریال قیمت اصلی: 3,100,000 ریال بود.2,790,000 ریالقیمت فعلی: 2,790,000 ریال.
(داستان های فارسی،قرن 14)
آخر پاییز بود که مراسم خواستگاری انجام شد. مامان هی امروزوفردا میکرد و حوصلهی برگزاری مراسم را نداشت و بهنوعی مقاومت میکرد. بالاخره بعداز دو ماه فشار شبانهروزی دلارام و تهدیدهایش، مامان رضایت داد تا محسن و خانوادهاش بیایند خواستگاری. همان روز کذایی من هم تولد نیوشا دوستم دعوت بودم. از صبح رفتم آرایشگاه تا چشمم به دلارام نیفتد. در اتاق مخصوص استراحت پرسنل سالن وقتم را گذراندم. خدا را شکر کردم مامان سالن را تماما اجاره نداد، وگرنه هیچ جای امن و راحتی نداشتم تا وقتم را آنجا بگذرانم.
بوی رنگ و صدای سشوار جزو لاینفک آرایشگاهها بود. بوی تمیزی و شامپو و اسپریهای مختلف را دوست داشتم. گاهی هم صدای خندهی شهلا جون با مشتریان و یا هنرجویانش به گوش میرسید.
نیوشا دوست مشترک من و شیما بود. شیما تماس گرفت و برای ساعت هفت قرار گذاشتیم تا دنبالم بیاید. مامان برایم ساندویچ کوکو درست کرده بود. خیلی بهم چسبید. چند بار هم یواشکی تماس گرفت و جویای حالم شد. بعد هم آهسته ادامه داد: «دریا، چشمت روز بد نبینه. دلی داره خودش رو با آرایش خفه میکنه. هرچی میگم ساده باشی قشنگتری، میگه دخالت نکن.»
-ولش کن مامان، خواستگاری من خودش رو به اون وضع درآورد، حالا که مال خودشه، معلومه چی کار میکنه. مامان، جون من یه چند تا عکس بنداز یه خرده بخندم.
-ای بابا، من چی میگم تو چی میگی! وقت خندهست؟ باید به حال من خون گریه کنی.
آهی کشیدم و گفتم: «میفهمم مامان، شوخی کردم. خواستگارش دلی رو دیده و همینطوری پسندیده. نگران ظاهرش نباش.»
-تو کی میآی خونه؟
-تولد تازه ساعت هفت شروع میشه. فکر کنم تا یازده برگردم. بستگی داره کیکش رو کی فوت کنه و کی شام بده…
-خیلی خب فهمیدم. مراقب خودت باش. بهت خوش بگذره.
وزن | 340 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
سیمین شیردل |
سال چاپ |
1400 |
تعداد صفحه |
398 |
بازنویسی |
14031118 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.