(داستان های روسی،قرن 19م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 166 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آنتوان پاولوویچ چخوف |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
168 |
بازنویسی |
1,500,000 ریال
(داستان های روسی،قرن 19م)
سخنرانی همیشگی خودش رو دربارۀ جوونهای امروز از سرگرفت و گفت که جوونها رو کفر ماتریالیسم و خودخواهی افراطی نیستونابود میکنه و از نمایشهای آماتور گفت که باید دَرِشون رو بست، چون جوونها رو از دین و وظیفه بیزار میکنه و دستآخر گفت: «فردا همراه من بیا، میریم پیش رئیس اداره، ازش عذرخواهی کن و بگو قول میدم درست کار کنم. باید جایگاه خودت رو تو جامعه مشخص کنی و حتی یه روز از وقتت رو هدر ندی.»
من که انتظار نداشتم از این گفتوگو به جایی برسم با قیافۀ توهمرفته گفتم: «جایگاهی که آدم باید تو جامعه داشته باشه چیه؟ منظورتون امتیازاتییه که با پول و تحصیل میشه به دست آورد دیگه. درحالیکه آدمهای دستبهدهن و بیسواد زندگیشون رو از راه کار یدی تأمین میکنن. میخوام ببینم من چرا باید فرق داشته باشم؟ این چیزیه که سر درنمیآرم.»
بابام با عصبانیت گفت: «وقتی از کار یدی صحبت میکنی حالت آدمهای احمق و اُمُل رو پیدا میکنی. نگاه کن چی میگم آدم خنگ، این رو تو کلۀ پوکت فروکن که غیر از نیروی بدنی چیز دیگهای هم درکاره. آدم تو وجودش روح هم داره، یعنی شعلۀ مقدسی که آدم رو از الاغ یا خزنده متمایز میکنه و با چیزهای متعالی پیوند میده. اصلا میدونی این شعله رو چهچیزی به وجود آورده؟ هزارها سال تلاش انسانها. پدرجد تو، ژنرال پولوزنف، تو جنگ برندینو شرکت داشته. جدت شاعر، سخنران و رئیس تشریفات دربار بوده و عموی خودت معلم بوده و دستآخر هم من، پدر تو، معمارم. خیال نکن که ما، خونوادۀ پولوزنف، همگی این شعلۀ مقدس رو دستبهدست رد کردیم تا یکی بیاد خاموشش کنه!»
گفتم: «انصاف داشته باشین. میلیونها آدم با دستهاشون کار میکنن.»
«برن بکنن! اصلا برا همین کار ساخته شدن! همه __ حتى کندذهنها و جنایتکارها __ میتونن با دستهاشون کار کنن. چنین کاری مشخصۀ بردهها و وحشیهاس، درحالیکه شعلۀ مقدس فقط به خواص اهدا میشه.»
وزن | 166 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
آنتوان پاولوویچ چخوف |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
168 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.