(داستان های ژاپنی،قرن 21م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 212 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
ناتسو میاشیتا |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
214 |
بازنویسی |
1,340,000 ریال
(داستان های ژاپنی،قرن 21م)
عطر جنگلی که در همین نزدیکی است را استشمام میکنم. میتوانم عطر شبهای پاییزی را حس کنم، صدای خشخش آرام برگها را. میتوانم خنکی هوای گرگ و میش را حس کنم.
جنگلی در کار نیست. این فقط تخیلات ذهن من است. چون در حال حاضر پایان روز است و من در گوشهای از ورزشگاه متروک مدرسه ایستادهام. من یک دانشآموز پیشدانشگاهی هستم و همین الان مردی را با یک کیف بزرگ تا داخل ساختمان همراهی کردم. پیانوی رویال سیاه رنگی مقابلم قرار دارد که بعضی از قسمتهایش به جلا نیاز دارد. درپوش آن باز است. مرد کنارش میایستد. نگاهی به من میاندازد، اما هیچکداممان چیزی نمیگوییم. کلیدها را به آرامی فشار میدهد، عطر زمین گرم و زمزمهی برگها در ذهنم بلند شده و از درپوش باز پیانو، شناور خارج میشوند. شب به درازا کشیده است. من هفده سال دارم.
***
وقتی داشتم از راهرو برمیگشتم، صدای پیانو قدمهایم را در جا متوقف کرد. دلنشین و موزون بود. نفسی کشیدم و دوباره گوش سپردم. صدای دینگدینگ مکرر کلیدهای پیانو، بلند و سپس آرام، در سالن ورزش طنین انداز شد. توصیفش سخت است. اما روح و روانم یکباره پر از حسرت و اشتیاق شد – و چیز دیگری که خودم هم از آن سر در نیاوردم. متحیر و شگفتزده شده بودم. بیسر و صدا به سمت سالن ورزش برگشتم و از لای در نگاه کردم. مرد مشغول کارش بود. شجاعت به خرج دادم و نزدیکتر شدم. مرد حسابی مشغول به صدا درآوردن کلیدهای پیانو بود. پیانو را دور زد و درب بزرگ آن را با احتیاط بلند کرد و آن را به پایه تکیه داد و کلیدهای دیگری را فشار داد. آن موقع بود که عطر بینظیر شبهای جنگل را استشمام کردم، حس کردم در آستانهی قدم گذاشتن به داخل آن هستم. میخواستم وارد آن شوم، اما مقاومت کردم. هر چه باشد جنگل پس از تاریکی هوا خطرناک است.
وزن | 212 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
ناتسو میاشیتا |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
214 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.