(داستانهای فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 298 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
غلامحسین ساعدی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
336 |
بازنویسی |
14030418 |
2,950,000 ریال
(داستانهای فارسی،قرن 14)
راست میگفت، آدم درست و بیشیلهپیلهای بود، بیخود و بیعلت مجیز کسی را نمیگفت و بیجهت با کسی درنمیافتاد، تنها کار اشخاص برایش مهم بود. در مدت چهار سالی که من در آن بیمارستان مشغول بودم هیچوقت میانهی ما شکرآب نشده بود، هیچوقت هم زیاد از حد با هم جوش نخورده بودیم و تا آنجا پیش آمده بود که با صمیمیت مرا «تو» صدا میکرد. شنیده بودم که از کار من راضی است و در مقایسه با دیگران نظر مساعدتری نسبت به من دارد. نامه را گذاشت روی میز و پرسید: «اتّفاقی افتاده؟ با کسی حرفت شده؟»
گفتم: «نخیر، ابدا.»
گفت: «خبر دارم که زیاد با مدیر میانهی خوبی نداری، شاید…» حرفش را بریدم و گفتم: «نخیر، بهخاطر ایشان هم نیست.»
گفت: «نکند جایی بهتر از اینجا گیر آوردهای؟»
گفتم: «میدانید که من آدم قانعی هستم، اینجا هم راحت بودم.»
پرسید: «پس برای چی میخواهی از اینجا بروی؟»
گفتم: «خسته شدهام، وضع روحیام خوب نیست، حوصلهی کار کردن ندارم.»
پرسید: «نکند کار درمانگاه خستهات کرده؟ اگر مسئله اینه بیا تو بخش، یک نفر دیگر را میفرستم درمانگاه.»
گفتم: «نه قربان، راستش را بخواهید، میخواهم از شهر فرار کنم، دیگر تحملم تمام شده.»
وزن | 298 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
غلامحسین ساعدی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
336 |
بازنویسی |
14030418 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.