(داستان های نوجوانان آمریکایی،قرن 19م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 572 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
فرانسیس هاجسون برنت |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
376 |
بازنویسی |
14020801 |
2,250,000 ریال
(داستان های نوجوانان آمریکایی،قرن 19م)
زن که آشفته به نظر میرسید با تتهپته فقط گفت که دایه نمیتواند بیاید. وقتی مری که به شدت خشمگین شده بود لگدی به او زد، زن آشفتهتر شد و تکرار کرد که امکان ندارد دایه بتواند پیش ارباب کوچولو بیاید.
صبح آن روز اوضاع و احوال مرموز به نظر میرسید. کارها نظم و ترتیب همیشه را نداشتند و از قرار معلوم تعدادی از مستخدمهای بومی غایب بودند. آنهایی را هم که مری میدید، با چهرهای وحشتزده و رنگپریده شتابان یا دزدکی به این طرف و آن طرف میرفتند. با وجود این، کسی چیزی به او نمیگفت. دایه هم پیشش نیامد. مری تمام صبح را تنها به حال خود رها شد. عاقبت سرگردان و بیهدف به باغ رفت و زیر درختی نزدیک ایوان سرگرم بازی شد. مثلا داشت برای خودش باغچه درست میکرد. گلهای قرمز و درشت ختمی را به تودههای کوچک خاک فرو میبرد، با این حال، با گذشت زمان عصبانیتر میشد و فحشهایی را که بعد از برگشت دایه میخواست به او بدهد با خودش زیر لب تکرار میکرد:
-خوک! ای بچه خوک!
چون بدترین فحشی بود که میشد به بومیها داد. کمی بعد مری که همینطور داشت با حرص دندانهایش را به هم میفشرد و پشت سر هم این فحش را تکرار میکرد صدای مادرش را شنید که همراه مردی به ایوان میآمد. مرد جوان و خوشقیافه بود و آنها با لحنی عجیب، آهسته با هم حرف میزدند. مری مرد جوان را که شبیه پسربچهها بود، میشناخت و شنیده بود که این افسر جوان به تازگی از انگلستان آمده است. مری به مرد چشم دوخت، ولی نگاهش بیشتر به مادرش بود. هروقت شانس دیدن مادرش نصیبش میشد، تلاش میکرد با دقت نگاهش کند. خانم ارباب که دخترک هم اغلب به همین نام خطابش میکرد، زنی بسیار زیبا، ترکهای و بلندقد بود و همیشه لباسهای قشنگی میپوشید. موهایش شبیه به ابریشم فرزده بودند. بینی ظریف و کوچکی داشت که به او چهره ای متکبر میداد…
وزن | 572 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
فرانسیس هاجسون برنت |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
376 |
بازنویسی |
14020801 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.