(نمایشنامه کمدی آلمانی،قرن 20م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 183 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
فریدریش دورنمات |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
160 |
بازنویسی |
14040118 |
1,650,000 ریال
(نمایشنامه کمدی آلمانی،قرن 20م)
سن کلود: خانمها، آقایان، من همونطور که ملاحظه فرمودید، لحظهاى پیش، موقع خاموش شدن طنین ناقوسهاى کلیسا، تیرباران شدم. گلوله، تصور مىکنم از بین دو کتف وارد بدن من شد ـ تعیین محل دقیق اون برام چندان آسون نیست ـ (دستش را به پشت خود مىبرد.) این گلوله توى مسیر خودش قلب منو سوراخ کرد و از این نقطهى سینهام خارج شد. فراکمو سوراخ کرد، مدالها هم خرد شدن و کاغذ دیوارى هم یه کم زخمى شد. پورلومریت. البته، این موضوع کمى ناراحتکنندهس، چون نه مدالها مال خودم بود و نه فراک. وضع عمومى من فعلا رضایتبخشه و به استثناى تعجب شدیدى که از زنده بودن خودم بعد از این حادثه مىکنم، حالم بسیار خوبه. بهخصوص که دیگه کبدم رنجم نخواهد داد. توى کبد من یه درد موذى خونه کرده بود که در زندگى قبل از مرگ مجبور بودم، بهخاطر حفظ اصول اخلاقى، اونو مخفى نگه دارم، ولى ناگفته نمونه که در عین حال قسمت مهمى از جهانبینى افراطى خودمو مدیون این درد هستم. مرگ من که شما شاهد اون بودید، این مرگ که خیلى ساده و معمولیه، ولى متأسفانه شبیهش چندان کم نیست، در حقیقت، در پایان نمایش اتفاق مىافته. البته، اینو مىتونستید به آسونى حدس بزنید، چون وقتى مردانى با بازوبند قرمز ظاهر بشن، دیگه همهچیز تموم شده. دیگه همهچیز فنا شده. مرگ منو از این جهت در اول نمایش قرار دادیم که یکى از ناراحتکنندهترین صحنههاى داستانو همین اول نمایش بدیم و خودمونو راحت کرده باشیم. درثانى، اینو هم نمىشه ناگفته گذاشت که موقع ساعت مرگ دردناک من، نعشهاى دیگهاى هم توى این اتاق این طرف و اون طرف افتادن که البته دیدن اون وضعیت الان شما رو بدون اغراق فقط گیج مىکرد، چون توى این کمدى، یکى از ماجراها موضوع ازدواج دوست من مىسىسىپىست. عرض کردم، یکى از ماجراها. چون در اینجا سرنوشت شگفتانگیز سه نفر مرد مطرحه…
وزن | 183 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
فریدریش دورنمات |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
160 |
بازنویسی |
14040118 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.