(داستان های روسی،قرن 19م)
0/5
(0 نظر)
وزن | 833 گرم |
---|---|
نویسنده |
فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
824 |
نوع جلد |
زرکوب |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030510 |
7,500,000 ریال
(داستان های روسی،قرن 19م)
هوا که روشن شد، دو مسافر در یکی از واگنهای درجه سه یکدیگر را روبهروی هم یافتند. هر دو جوان بودند و لباسهای بسیار معمولی به تن داشتند، چهرهشان دیدنی بود و آشکار بود هر دو از شروع صحبت واهمه دارند. اگر این دو میدانستند که چگونه چنین عجیب در این لحظۀ خاص دست سرنوشت در واگنی درجه سه، متعلق به شرکت راهآهن ورشو، آنها را روبهروی یکدیگر قرار داده است، بیشک شگفتزده میشدند. یکی از آنها جوانکی بیستوهفتساله بود، با قدی نه زیاد بلند و موهایی سیاه و فرفری و چشمان کوچک خاکستری و شاد. بینی پهن و صافی داشت و چهرهاش استخوانی بود؛ لبهای باریکش پیوسته چنان بر هم فشرده شده بود که به لبخندی گستاخانه، تمسخرآمیز و حتی بدخواهانه میمانست؛ اما پیشانیاش بلند و شکیل بود و تا حدودی از زشتی نیمۀ پایینی صورتش میکاست. ویژگی خاص سیمایش رنگپریدگی بیشازحد آن بود که او را مانند مردگان نشان میداد و بهرغم نگاه خشنش ظاهرش عجیب زار و نزار مینُمود. درهمینحال، چهرۀ پرشور و رنجکشیدهاش، با آن لبخند گستاخانه و طعنآمیز، با حالت خودپسندانه و مشتاق همان لبها در تعارض بود. پالتوی خز (هشترخان) گلوگشادی به تن داشت که او را کلِ شب گرم نگه داشته بود، درحالیکه مرد همجوارش مجبور شده بود خشونت و سرمای شبانۀ شدید نوامبر در روسیه را بدون آمادگی قبلی تاب بیاورد. شنل گشاد بیآستینی پوشیده بود که کلاه بزرگی داشت (نوعی بالاپوش که معمولا در طول زمستان بر تن مسافرانی که از سوئیس یا شمال ایتالیا میآیند دیده میشود) و بههیچوجه برای مسافرتی سرد و طولانی در روسیه همچون از ایدکونن به پترزبورگ مناسب نیست. کسی که این شنل را پوشیده بود نیز جوانی بود بیستوششهفتساله که پوست بسیار سفیدی داشت، با ریشی پرپشت و نوکتیز و بسیار بور.
وزن | 833 گرم |
---|---|
نویسنده |
فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی |
سال چاپ |
1403 |
تعداد صفحه |
824 |
نوع جلد |
زرکوب |
قطع |
رقعی |
بازنویسی |
14030510 |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.