(داستان های فارسی،قرن 14)
0/5
(0 نظر)
وزن | 251 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
هادی غلام دوست |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
209 |
بازنویسی |
1,850,000 ریال
(داستان های فارسی،قرن 14)
چه شده آهوی چشمزیبای من؟
_ آهو! چه اسم قشنگی!
_ به تو نگفتم؟ نگفتم چه خوابی دیدم؟ خواب دیدم در پی شکار آهویی بودم. آهو مرا دنبال خود کشاند و کشاند و برد به راهی که خودش میخواست. من هم دنبالش کردم. وقتی دیگر چیزی نمانده بود دستم به او برسد ناگهان به شکل ماهدُختی زیبا درآمد و پریوار به آسمان رفت و من ماندم معطل. من ماندم دست خالی. نمیدانی چه چشمهای قشنگی داشت آن آهو. مثل چشمهای تو زیبا و مهربان. میخواهم از این به بعد تو را آهو صدا کنم، آهو.
_ آهو؟
_ آره آهو. تو مثل آهو قشنگی، و پاک و معصوم و بیگناه.
ماهمنظر نگاهش میکرد و حرفی نمیزد. چشمانش پُر از اشک بود. دلشوره رهایش نمیکرد.
_ به مادر گفتم اسم تو را بگذارد آهو. همیشه در خانه آهو صدایت کند. همانطوری که وقتی عروس به خانۀ بخت میرود، خانوادۀ شوهر نام جدیدی بر عروسشان میگذارند و اهل خانه تا آخر عمر با همان اسم صدایش میکنند. به مادر گفتم وقتی تو به خانۀ ما پا گذاشتی نامت را آهو بگذارد، آهو، ماهمنظر.
مهرعلی کمی فکر کرد و بعد گفت:
_ خندههای پای آن درخت بادام یادت هست؟ همیشه از خندههایت خوشم میآمد.
وزن | 251 گرم |
---|---|
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شمیز |
نویسنده |
هادی غلام دوست |
سال چاپ |
1402 |
تعداد صفحه |
209 |
بازنویسی |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.